هشتمیش خوبه ! دوست دارم ، هرچند که ۵ آذر نیست ،۶ آذر هم نیست و حتی نمیدونم کی هست ولی مهم اینه که میدونم شده یه دونه کیک یزدی با یه وارمر روشن روش رو با هم فوت میکنیم باز بعد از ۳ سال ! حالا خونه ! کرج با توی ماشین تو برام فرق نداره !
بیست و اندی سالمون ۲ هفته اش خیلی هیجان انگیز بود ! ۲ هفته اش توی دریم نامبر ۲ تو بودیم ! ازش راضی بودم ! از ۲۰ و اندی سالم رو میگم .هیجانات مکفی رو داشت .
میدونی چقدر دوست دارم و برات همونقدر خوشی و خنده میخوام که برای خودم
به امید دیدار زود زود !
باچی
نشد که بشه، نشد که دو تایی اونجایی باشیم که من آرزوشو دارم که یه روز با هم باشیم ولی همون یه مدت هم با فکرش که اگه بشه چی میشه خوش بودیم (:
چقدر خوب شد که حرف زدیم امشب، امسال هم کمتر از پارسال حس تولد دارم الان سالهاست که تولد ینی تو باشی ، ینی باهم باشیم، ینی باهم خوشحالی کنیم و جشن بگیریم سخته برام اینجا با آدمهایی که دورن غریبن دوست نیستن؛ تو نیستن!
حیفه که امسال اون دراز لاغر هم نیست و تو قراره سرتاسر روز رو استراحت مطلق کنی و سریال ببینی کاش من بودم کاش شنبه ی پیش اومده بودم کاش!
کاش تو اومده بودی
کاش یه روزی باز هم شمع کیک مشترکی رو فوت کنیم
مثل همه ی 7 سال گذشته امیدوارم عاشق تر با آرامش تر و شادتر زندگی کنی
یک عالمه می بوسمت و یک عالمه دوست دارم
پیش به سوی یه بیست و اندی سالِ هیجان انگیز
Ciao mia cara, come stai? oggi è il tuo giorno, buon compleanno a te. tanti auguri per te, un bacio
عزیزم تولدت مبارک. از منفی نمی دونم چند شروع کردیم حالا حالا هم وقت داریم که تبریک بگیم.
بعد از 5 سال، بعد از 5 تا کیک مشترک ، امسال کیکت فقط یه اسم روشه، یه شمع داره. امسال من دیگه نیستم که با هم مهمونی بگیریم، یا کافی شاپ بریم. دیگه از 2 هفته قبلش برنامه ریزی های مختلف رو نمی کنیم/نکردیم و امروز رسید ، امروز که تولدت ِ و من تو یه قاره ی دیگم -گیرم نه چندان دور- و تو همونجایی که 6 سال گذشته با هم بودیم و من هیچ حسی از اینکه تولدمه ندارم، گیرم که برام تولد هم بگیرن اینجا و همه چی خیلی جدید و متفاوت باشه ولی حس تولد بم نمیده اصلا. تازه بیا به اینا حالی کن که درسته تولد من 27 امه ولی خب امسال افتاده 26 ام ، خنده داره !
سال 82 یادته رفتیم با بچه ها درکه تولد گرفتیم ؟ اون عکس 2 نفرمون که در حال فوت کردن شمع 40 ایم و من عین بچه دهاتیام
سال 83 یادته رفتیم با بچه ها کافی شاپ و به جای 2 تایی 4 تایی تولد گرفتیم؟ تو خیابون کادوهامون رو دادن؟
سال 84 یادته رفتیم اون کافی شاپ با کلاسه و اینقدر سرو صدا کردیم که انداختنمون بیرون؟ تازه من 1 ساعت هم دیر رسیدم به تولد خودم! بعد هم سر عکس گرفتن رو پله ها افتادیم
سال 85 یادته چقدر خوش گذشت؟
پارسال ؟
امسال و ساله دیگه ولی باید جدا جدا عکس و فیلم یه نفره بگیریم
با همه ی این احوالات خوشحالم که هنوز دارمت . برای خودت بیشتر خوشحالم که این روزا اینقدر عاشقی و اتفاقای جدید جدید برات میفته. خوشحالم که 4 امین کادوی گنده ات رو هم گرفتی امسال و چقدر خوبه که داریش .
کادوت محفوظه و به محض اینکه پام برسه اونجا ارائه میشه!
مثل همیشه دوست دارم
هوارتا دلم برات تنگ شده.
هوارتا عزیزی برام
اینم از طرف دوست اسپانیاییم
fliz cumpleaños a ti, hoy es tu día , te deseo lo mejor, te mando un beso
عزیزم مثبت ِ 16 ات مبارک
روحیه لطیفی کنارم هست که همه چیز رو ظریف و زیبا و زنونه و دوست داشتنی برام تصویر میکنه ! شخصیت خاصی کنارم هست که همه چیز رو تحلیل و ثبت میکنه و همه صفر و یک های ممکن رو برام میشمره ! موجود کامل و منحصر به فردی هست که هر چیزی که کم داشته باشم - هر چیزی - رو بهم میده ! جاندار لجبازی هست که برای هیجان انگیز تر کردن و البته پر استرس کردن زندگی من همیشه بوده و هست ! دختری هست گرم و صمیمی و یار و همدم و رفیق و مرد که از دیوار هم تکیه گاه تره ! مرد کوچکی هست که میشناسمش و دارمش و حس لذت مادرانه ای از داشتنش دارم ! مردی هست پاک و صبور و دیندار که هر روز از بودنش لذت می برم ! پدری هست با موهای سفید و چشمایی قرمز از آفتاب بیابون که لحظه لحظه زندگیم رو میبینه و می خوره !! مادری هست چاق و مهربان و مهربان که راههای خاصی داره واسه مهربانی کردن ! دوستی هست با چشمها و موهای همرنگ که حرف هم رو میفهمیم ! و اما - مردی هست .... با آغوشی باز و دستهایی گرم و دلی عاشق و فکری محکم و چشمهایی روشن و قلبی پاک و قدی بلند و همتی غیر قابل تصور که تمامی وجودم و لحظه هام رو پر کرده و لذیذ تر اینکه - لحظه شماری می کنم برای دیدنش !!!
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
راجع به رفتن و نرفتنت که حرف میزنیم سعی می کنم منطقی و آروم و امن باشم ولی بغض ته گلوم نا خود آگاه کپل میشه و درد می گیرم ! می دونی - می دونی از کی بودی ؟ می دونی کجاها بودی ؟ می دونی چقدر عمیقی ؟؟ می دونی فقط تویی ؟؟! خودخواهی محض منه که میخوام همیشه پیشم باشی ! غمگینم که سطحش اینقدر کم شده - به هر دلیلی !!
سرگرم Prison Break ام و هیجان زده !! دوست Recursive امون همیشه می گه چی میشد اگه یه خونه خالی داشتیم که می تونستیم حداقل یه قسمتشو با هم - دور هم ببینیم !؟ واقعا چی میشد ؟؟
امیدوارم که شب قبلش خوابتو ببینم یا حس رمانتیکی نسبت بهت پیدا کنم یا اینقدر توانا باشی که باعث شی صدام در نیاد !!!
فعالیت جدید پنجشنبه صبح هام اتفاق نادر و جالبیه که هرگز فکر نمی کردم یه روزی برام پیش بیاد ! خوشحالم و قهرمان !
اگه دنیا بخواد من و تو تنها بمونیم
واست میمیرم جواب دنیا رو میدم
با تو می مونم واسه همیشه
سرگذشت یه روز سرد در ارتفاعات تهران بعد از چهار و سال و نیم با آدمای این چهار سال و نیم - سرگذشتی شد مشعوف ! اتفاق جدیدی که افتاده اینه که از وقتی دوست مهران دارم از پیشمون رفته - روابطم با آدمای این چهار سال و نیم بیشتر و بیشتر و بیشتر شده ! نمی دونم دلیلش آزاد تر شدن وقتمه یا ... ! به هر حال انسان های جدید کشف می کنم و این حس خوبی بهم میده.
مو سیخ سیخی کوچیکه از روند غمگین زندگیش اومده بیرون و موهاش رو مدل جدیدی درست کرده و تو چشمای آدم دیگه ای نگاه می کنه و کلا سالمتر از قبله و از کثافتی که توش بود در اومده !
زور نزن خوشگلم - تو Game Over شدی !