.

.

 

باز هم تکرارش میکنم ! برای بار n ام ـ که از روش رد میشم.نمیدونم انگیزم از این کار چیه - یه چیزی تو مایه های خود آزاری !!!! تا حالا شده چیزی رو بخوای ولی نخوای ؟؟! از صبح که از خواب پا شدم - شایدم از دیشب - فقط و فقط یادش بودم.شاید به خاطر دوم دی ماه بودنش.مطمئن بودم که به عصر نرسیده یه چیزایی یه جاهایی می گه و اشتباه هم نکرده بودم.احتمالا منظورم اینه که خیلی به فکر ـ دوستامم !!!!

      هیچ کی مثل تو نموند - هیچ کی مثل تو نرفت .

 

 وای !! من هلاک ـ این برو بچم - اونم با کراوات !! از اون درازترینشون بگیر تا این کوتاهترینشون D: . دیشب - دیدن ـ اون همه چهره آشنا کنار هم خیلی برام جالب بود . دیدن ـ اکثر آدمایی که یه روزایی از این ۴ سال رو باهاشون بودم و با هم یه عالمه خاطرات شگفت انگیز داریم ! دیشب وقتی دراز ترین موجود ـ هم ورودیمون اومد و باهام خداحافظی کرد - یهو دو زاریم افتاد که نصف ـ بیشتر این چهره ها این ترم درساشون تموم میشه و من دیگه نمیبینمشون - مگر اینکه به طور اتفاقی تو خیابون ببینمشون ! مثل همین درازترین موجود هم ورودی ! باور کردنش خیلی سخته ولی اینجا هم تموم شد - مثل همه چیزایی که تموم میشن.

 

مرسی که این همه مهربونی ( با اینکه نصف ـ آدمی ) !

مرسی که اینقدر خوبی و اینقدر من دوست دارم.

مرسی که به جا عروسی ( نامزدی ؟ ) اومدی جشن فارغ التحصیلی !

مرسی برای اینهمه توجه و انرژی که میکنی و میدی !!!

مرسی برا اینکه برنامه دیشب رو یه نمور قهوه ای کردی.

مرسی برا اینکه بالاخره یه تکونی به خودت دادی.

مرسی برا اینکه قهر نکردی.

مرسی برا اینکه هیچی به تخمت هم نیست.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
pejman جمعه 2 دی 1384 ساعت 10:52 ب.ظ http://pahnabi.blogsky.com

سلام من وبلاگتونوخوندم وبرام خیلی جالب بود اگر فرصت کردید به منم یه سری بزنید.موفق باشید.

همون که عروسی نرفته بود !!!! شنبه 3 دی 1384 ساعت 07:50 ب.ظ

میشه بگی به جز اون قسمت ِ ‹ عروسی › و ‹ نصف آدمی › و ‹ قهوه ای کردن › و احتمالا حدسم راجع به ‹ تخمش › هم درسته ، بقیه چه کسانی بودند ؟!؟!؟!؟!؟!؟!

[ بدون نام ] دوشنبه 5 دی 1384 ساعت 07:44 ب.ظ

اثر خواستی این هم اثر.البته اثر اون جشن از همه چیز بیشتره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد