روحیه لطیفی کنارم هست که همه چیز رو ظریف و زیبا و زنونه و دوست داشتنی برام تصویر میکنه ! شخصیت خاصی کنارم هست که همه چیز رو تحلیل و ثبت میکنه و همه صفر و یک های ممکن رو برام میشمره ! موجود کامل و منحصر به فردی هست که هر چیزی که کم داشته باشم - هر چیزی - رو بهم میده ! جاندار لجبازی هست که برای هیجان انگیز تر کردن و البته پر استرس کردن زندگی من همیشه بوده و هست ! دختری هست گرم و صمیمی و یار و همدم و رفیق و مرد که از دیوار هم تکیه گاه تره ! مرد کوچکی هست که میشناسمش و دارمش و حس لذت مادرانه ای از داشتنش دارم ! مردی هست پاک و صبور و دیندار که هر روز از بودنش لذت می برم ! پدری هست با موهای سفید و چشمایی قرمز از آفتاب بیابون که لحظه لحظه زندگیم رو میبینه و می خوره !! مادری هست چاق و مهربان و مهربان که راههای خاصی داره واسه مهربانی کردن ! دوستی هست با چشمها و موهای همرنگ که حرف هم رو میفهمیم ! و اما - مردی هست .... با آغوشی باز و دستهایی گرم و دلی عاشق و فکری محکم و چشمهایی روشن و قلبی پاک و قدی بلند و همتی غیر قابل تصور که تمامی وجودم و لحظه هام رو پر کرده و لذیذ تر اینکه - لحظه شماری می کنم برای دیدنش !!!
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
راجع به رفتن و نرفتنت که حرف میزنیم سعی می کنم منطقی و آروم و امن باشم ولی بغض ته گلوم نا خود آگاه کپل میشه و درد می گیرم ! می دونی - می دونی از کی بودی ؟ می دونی کجاها بودی ؟ می دونی چقدر عمیقی ؟؟ می دونی فقط تویی ؟؟! خودخواهی محض منه که میخوام همیشه پیشم باشی ! غمگینم که سطحش اینقدر کم شده - به هر دلیلی !!
سرگرم Prison Break ام و هیجان زده !! دوست Recursive امون همیشه می گه چی میشد اگه یه خونه خالی داشتیم که می تونستیم حداقل یه قسمتشو با هم - دور هم ببینیم !؟ واقعا چی میشد ؟؟
امیدوارم که شب قبلش خوابتو ببینم یا حس رمانتیکی نسبت بهت پیدا کنم یا اینقدر توانا باشی که باعث شی صدام در نیاد !!!
فعالیت جدید پنجشنبه صبح هام اتفاق نادر و جالبیه که هرگز فکر نمی کردم یه روزی برام پیش بیاد ! خوشحالم و قهرمان !
اگه دنیا بخواد من و تو تنها بمونیم
واست میمیرم جواب دنیا رو میدم
با تو می مونم واسه همیشه
سرگذشت یه روز سرد در ارتفاعات تهران بعد از چهار و سال و نیم با آدمای این چهار سال و نیم - سرگذشتی شد مشعوف ! اتفاق جدیدی که افتاده اینه که از وقتی دوست مهران دارم از پیشمون رفته - روابطم با آدمای این چهار سال و نیم بیشتر و بیشتر و بیشتر شده ! نمی دونم دلیلش آزاد تر شدن وقتمه یا ... ! به هر حال انسان های جدید کشف می کنم و این حس خوبی بهم میده.
مو سیخ سیخی کوچیکه از روند غمگین زندگیش اومده بیرون و موهاش رو مدل جدیدی درست کرده و تو چشمای آدم دیگه ای نگاه می کنه و کلا سالمتر از قبله و از کثافتی که توش بود در اومده !
زور نزن خوشگلم - تو Game Over شدی !
گاهی اوقات بهترین حس دنیا می شود گم شدن در آغوش غول پیکرِ یک موجودِ مذکرِ جذاب. حالا مجموعه ی یافت شده از این موجوداتِ مذکرِ غول پیکرِ جذاب اگر تهی باشد تکلیف چیست؟
بسه دنیا دیگه بسه - تو دیگه کار نده دستم - من به ساز تو می رقصم - تو بزن تا من برقصم
طاقت و صبر و قرارم - دلم و یار و دیارم - همه چیم رفته زدستم - تو بزن تا من برقصم
اگه من همش می رقصم - اگه من همیشه مستم - از کار دنیا میترسم ...
هدف ! حالا هدفمندم.محکمتر و محکمتر از قبل ! به هر دلیل - به خاطر هر چیزی - چه خوب چه بد - حالا میدونم چی می گم و چی کار می کنم و چی میخوام ! هر کسی می تونه باعثش شده باشه - چه مثبت چه منفی !