از در خونه که اومدم تو - بابا با یه لیوان ـ درشت هیکل ـ لبریز ازم استقبال کرد.من همیشه این ژوپیتر آبی رنگ رو دوست داشتم !
دوستی در یک sms دوستانه گفت : دوستی مثل سیمان ـ خیسه - اگه روش وایسی دیگه نمیتونی بری - اگر هم بری - جای پات همیشه میمونه !
اولین باری که یکی رو خیلی خیلی خیلی دوست داشتی کی بوده ؟؟؟
هنوز هم صدای طبل و سایدرام میاد ! مگه تموم نشد ؟؟ چه خبره ؟!
اولین باری که از نزدیک دیدمش چهارم محرم سال ـ ۷۹ بود ! جلو در ـ خونمون نشسته بود و داشت game بازی میکرد !!!! آخرین باری که دیدمش بیست و هفتم بهمن ۷۹ بود ! چقدر دلم براش تنگ شده ....
گفتم هیچوقت دستم رو دو بار تو یه سوراخ نمیکنم ؟ سوراخ های بسیاری هست برای انگشت کردن - قابلیتش رو دارم که همه رو امتحان کنم !!!! ولی - هیچوقت هیچوقت یه اشتباهی رو تکرار نمیکنم.هر چیزی به موقع خودش قشنگ ـ و لازم الاجرا ! میدونی - وقتی بگذره دیگه گذشته.دیگه فکر کردن بهش هم معنی نداره ! هنوز اون قدری پوستم کلفت نشده که دو بار یه بلا رو سر ـ خودم بیارم و هر دو بار هم بتونم تحمل کنم !
خسته شدم ! شاید زودتر از اون چیزی که فکر میکردم خسته بشم - خسته شدم ! شایدم خیلی وقت پیش باید خسته میشدم - شایدم گه میخورم که خسته بشم !!!! به هر حال هوا پسه !
بشمرید ! چیزی نمونده - با من بشمرید !!!!!
Hi buddies
I'm home !
وسایل لازم برای گذران 3 روز تعطیلی کسالت آور سرد:
1. یک سالنِ 60 متری . خارج از تهران
2. یک عدد کرسی
3. یک عدد شومینه همراه با مقادیر متنابهی چوب
4. کتاب به مقدار لازم
5. مجلهء نامه
6. ضبط صوت وCD موسیقی کلاسیک باز هم به مقدار لازم
7. 8 عدد نوار کاستِ شرح و تفسیر شاهنامهء دکتر محمد جعفر محجوب
8. یک عالمه خوراکی
باید سینی روی کرسی رو پر از خوراکی کنی، آتیش شومینه رو روشن کنی (و حواست باشه خیلی چوب نذاری که دود کنه) و بذاری آروم آروم بسوزه. بری زیر کرسی و کتاب بیگانه آلبر کامو یا اولریکای بورخس یا مجله نامه رو باز کنی و شروع کنی به خوندن . البته قبلش هم ضبط رو با هر کدوم از آهنگای کلاسیکی که می خوای روشن کنی. اگه کتاب تموم شد یا خسته شدی می تونی تو سالن یه دوری بزنی و یا کنار شومینه بشینی و از صدای تق تق سوختن چوبا لذت ببری.دوباره بری زیر کرسی و به خوندن ادامه بدی و به این فکر کنی که چیزی بهتر از خوراکی خوردن و کتاب خوندن وجود نداره!
اگه تو یکی از این روزا چشمات از دنبال کردن کلمه ها تو صفحه خسته شد میتونی نوارای دکتر محجوب رو بذاری و چشمات رو ببندی و با ذره ذره وجودت کلمهء شاهکار رو درک کنی. شاهکار
خلاصه اینکه یا بخونی یا بخوری یا چوب بسوزونی یا بخوابی!
اینجوری می تونی مثل من در این 3 روز کاملا دور از هر هیاهو و دسته و عزاداری در سکوت مطلق تعطیلات خودتون رو بگذرونین.
ولی امان از روزی که برگردی به تمدن و تلویزیون و روشن کنی و جماعتی رو ببینی که فریاد میزنن " انرژی هسته ای حق مسلم ماست" ولی خدا میدونه از آدمایی که اینجوری دارن حنجره شون رو پاره می کنن و فحش می دن و مرده باد و زنده باد میگن ، چند درصدشون اصلا می دونن انرژی هسته ای چی هست؟ غنی سازی یعنی چی و اصلا اورانیوم خوردنی ٍٍ یا پوشیدنی؟
اگه پس فردا چنان تحریم اقتصادی کردن ایران و که داشتین از بدبختی و گرسنگی می مردین بازم میگین حق مسلمتون انرژی هسته ایه؟ حالا همه چیزتون تکمیله فقط مونده همین تکنولوژی هسته ای!
خدایی یکی شماها شاهکارین یکی فردوسی طوسی (به قول شما : والا
!)
پی نوشت : جای همتون خیلی خالی بود، بی شما که اصلا خوش نمیگذره اونجا (:
در پس یه روز نسبتا سرد :
آقامون دلبر ـ دلارو میبره
تیش تیش تیش گرفته - این دل که آتیش گرفته !
همیشه برای تولید خاطره وقت نداریم - پس - بشتابید !
گفت : بعضی وقتا چیزای که خیلی دوسشون داریم جلوی چشمامونن ولی ما عرضه نداریم اونا رو ببینیم !
عمرا یادت بیاد که : از اون بالا کفتر می آیه - یک دانه دختر می آیه !!!!
فیلمی که فیلمنامه نویس نداره - بلکه فقط یه دانشجوی ترم دوم ـ موسسه آموزش زبان کیش داره !!! من عاشق spanish ام !
از بی موبایلی تو و یه عالمه محبتت و گوشی خاموش و اپراتور خوونسرد و انرژی فورانی تو و بسته ی پسته های استاد و استیک مرغ با سس قارچ ( آیا ؟ ) و سه رنگ نوشابه ی متفاوت و حضور بی سابقه شما و میکروب و کمپرسی و غم دنیا رو بیخیال و دنیا دیگه مثل تو نداره و فحش و بد بیراه رانندگان ـ هم مسیر و رستوران خانوادگی صدف و مه غلیظ و بوی سیب ( ۲ تا ) و گرمی احساس و دلبر دلبران و چشمای خمار و هالتر زن قهرمان و کباب ـ برگ و طعم گلابی و شمبلیله و باقالی و MegaMix ابی و داریوش و گوگوش و نانسی اجرم (O:) و سر درد و فراموش شدن من و بلیطای سانس ۵ و صندلیای بالکن (!!!!) و فیلم خوب و آقا داوود و اصغر و مامان قشنگ بگیر تا همه ی انرژیای مثبتی که دادین ..... گفتم خیلی خوشحالم که با شما دوستم ؟
بی نهایت عصبانیم، بی نهایت !
از این مملکت تخمی، از این اوضاع کثافت ، با این همه قوانین تخمی تر.
قانون؟!!! من گفتم قانون؟ گه خوردم .
اینجا مگه قانون هم وجود داره؟ یه حرومزاده ای شب می خوابه صبح پا میشه یه گه جدید می خوره.
گور بابای ملت. گور بابای اون مدیری که N سال تو این مملکت زحمت کشیده ، گور بابای اون جامعه شناسی که اینهمه کار بنیادی کرده تو این N سال،بلکه فرهنگ ملت یه تکونی بخوره!!! حالا که وضع عوض شده دیگه گور بابای سواد و تحصیلات عالیه و سابقه و صلاحیت.
تجربه علمی عملی؟!!! از اون حرفا بودا.
امنیت شغلی؟!!! شوخی میکنید.
گور بابای اون دانشجوی بدبختی که رو حقوق آخر ماهش حساب کرده و می خواد شهریه دانشگاه و کلاس و هزار کوفت و زهرمار دیگرو باهاش بپردازه.
گور بابای من که کنکور و تحصیلات عالیه رو بی خیال شدم و n تا کلاسم رو پیچوندم رفتم سرکار. دقیقآ همین امروز که از کارمند فنی تبدیل می شدم به کارشناس فنی همه چیز پر.مدیران بخش ها پر. بخش طراحی مهندسی پر. حقوق پر.کلاس CCNA پر.نظم روزانه پر.
از فردا من و پدر جان status مون رو بجای @work باید بزنیم @home, washing dishes
مامان هم تا اطلاع ثانوی می ره سر کار (تا ببینیم اون کی به جرگه ما می پیونده).
امروز آخرین امتحانات آخرین ترم تحصیلم رو با موفقیت به پایان رسوندم که البته دروس بسیار مشکل و مهمی بودند. حالا دیگه شدم یه مهندس . یه مهندس بیکار. چندان عبارت قشنگی نیست نه؟
یادت باشه من پروتکل رو رعایت کردم ، گفتم ناراحت نیستم ولی نگفتم عصبانی هم نیستم.
بی نهایت عصبانیم، بی نهایت !