.

.

 

صورتم رو که شستم - چشمامو نشستم ! اصلا دلم نمیخواست خوابای رمانتیکی که دیدم بپرن ! البته کفارش رو هم سر ـ صبح دادم.کرم داری میای تو خواب ـ من ؟؟ من هر چند روز یه بار خودم یادت میکنم - تو رو خدا شما زحمت نکش !

من در حال درنوردیدن ـ طبقه فلانم ـ آسمان آبی روابط عاطفانم و بسی خر کیفم. آیا ؟؟ دیشب که هیچی ندادین من بخورم - من گشنه موندم ولی عوضش در مسیر برگشت یک عالمه حرف های فلسفانه زدیم و من سیر از معنویات اومدم منزل و با طعم ـ دوست داشتنی لاو خوابیدم !

پدر گرامی همیشه میگه هر چی سن میره بالاتر - آدم گذشت زمان رو کمتر احساس میکنه.فکر کنم خیلی پیر شدم ! من هنوز تو حال و هوای برف ـ پارسالم - تو میگی برف ـ امسال ؟؟!!!!! گذشت زمان رو اصلا اصلا اصلا نفهمیدم - کلا این ده ماه رو نفهمیدم ! نفهمیدم.یه وعده گریه مفصل به خودم بدهکارم - منتها دیگه بغض ندارم برای کردن !

من همیشه از ورود ـ حس های جدید استقبال میکنم ! این چند روز هم به لطف شما - حس ـ جدید و ناشناخته ای به من وارد شده که هنوز در حال شناساییش هستم.متاسفانه تا به حال هیچ اثری از علائمش تو خودم یافت نکرده بودم به خاطر ـ همین یه کم گیجم !!! البته این جور که به نظر میرسه منفیه ! یحتمل دارم تهدید میکنم - بپا !

 

دنیا دیگه مثل تو نداره . والا ! نکن خودتو عزیزم !!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
ملقب به عسل شنبه 17 دی 1384 ساعت 10:45 ب.ظ http://30in.persianblog.com

ای رووووو رو برم !!! پس کی اون همه غذا رو خورده بود ! ! من که همه اش دو تا دونه سیب زمینی خوردم و سالاد خوردن ِ بقیه رو نگاه کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سعی خودمو می کنم ؛
ولی کسی نیست که بکنه ، خودم خودمو می کنم اذیت ! !

دیشبه خوبی بود هر چند که من کم بودم ، ولی دیشب ِ خوبی بود ...

واسه قیافه ی بی ریخت پنج شنبه هم معذرت می خوام ! گفتن نداره البته ولی قیافه خودتم خیلی بهتر از من نبود . تفاوتش این بود که تو تا ته بابایی رو یه بار رفته بودی !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد