زنگ زده میگه باز بهش گیر دادم - باز اعصابشو ریختم به هم - ناراحتش کردم - عصبانیش کردم.گفته یه مدت با هم حرف نزنیم - معذرت خواهی کردم - خ... مالی کردم - التماس کردم.نمیخوام باهام بهم بزنه - نمیخوام بره - آدم میشم - دیگه گیر نمیدم - چیکار کنم ؟
نیاز به همدردی داشت - همدردی کردم . گفتم صبر کن - مهربون باش - آدم باش - دوست داره - نمیره ! شاید باید بهش میگفتم که اخلاقش خیلی تخمیه - داره دهن یارو رو صاف میکنه - بهتره که همین الان - نه حتی چند دقیقه بعد - همین الان به هم بزنن.شاید باید بهش میگفتم که دختری که حرف از رفتن بزنه - به هر شکلی - دیگه موندگار نیست - میره - دیر و زود داره ولی حتمیه !
آدم بهتره کاری نکنه که پشیمون شه ! به قول دوست مو سیخ سیخیمون - همیشه اولی درسته بقیش ماله است.
واقعا راست میگن که آدم از فردای خودش خبر نداره ! بااونی که خوب میفهمه رفته بودم یه جایی که هیچکسی هیچی نمیفهمه - غمگین شدم ! زنی که 4 - 5 سال پزشکی خونده و بعد به خاطر بیماری اعصاب باید بقییه عمرشو اونجا باشه - و بدونه و بفهمه که چه بلایی سرش اومده و چاره ای نداشته باشه غیر از اینکه بخوابه رو تختش و وقتی دکتر میاد توی اتاقش - دکتری که شاید ازش خیلی کوچیکتر باشه - فقط بتونه التماس کنه که خانوم دکتر منم ویزیت کن ! یا پیرمردی که متخصص داخلیه و 15 سال رییس بیمارستان روزبه بوده و حالا هیچی براش مفهوم نداره غیر از دیوار روبروش ! یا موجودی که از 23 سالگی فراموشی بگیره و اونجا باشه و حالا بعر از 25 سال بخوره زمین و قطع نخاع بشه و ناچار شه بقیه عمرشو روی یه تخت نظاره کنه ! از زندگی اینا چی مونده ؟ برای چی زندگی میکنن ؟ امیدشون به چیه ؟ چرا باید اینجوری باشن ؟ عدالت خدا ...؟؟؟
دنیا بدون دیوونه نمیشه ؟ به جاییش بر میخوره ؟
نمیبینیم یا نمیخواییم ببینیم ؟ دورو ورمون پر بدبختیه ولی ما باز هم نا شکری میکنیم .برگشتنی مثل انسان های خیر یه پرستار حامله رو که مریض با لگد زده بود تو شکمش رو بردم برسونم در خونش.خونش یه جایی بود به اسم شهرک کاروان ( رضویه ).یه جایی توی جاده امام رضا – یه جایی که هیچوقت فکر نمیکنی آدم بتونه توش زندگی کنه ! یه مشت بچه گوشه خیابوناش وول میخوردن که میتونستی تو صورتاشون ببینی که 10 - 15 سال دیگه همشون یا دزدن یا معتاد ! یه مشت پسر 17 - 18 ساله که آمادن برای دعوا و لات بازی و خرابکاری و چاقو کشی .یه تیکه زمین جرم خیز ! گوشه همین تهران قشنگ خودمونه ولی نمیدونیم که هست.باز هم ناشکری میکنیم !
من میگه :
روز دیگری رسیده - خدا رو شکر میکنم که نمیگذاره از شروع دوباره بترسم.
من با خودم تکرار میکنم : خوشبختم - سالمم و حال خوشی دارم.
salam eyval weblog et bahale be manam sar bezan khoshhal misham bye
سلام دوست من، نوشتههای قشنگی دارید. آخرین نوشته من هم در مورد ندیدنه! هم در مورد زیاد دیدن! دوست داشتید یک سری بزنید.
شاد باشید
وایسا جلوی آینه. ببین میتونی «تو صورتت ببینی که 10 - 15 سال دیگه» چه تحفه ای از آب دراومدی؟ ببین بازم جرات داری از صورت آدما آینده شون رو پیش بینی کنی؟ چی؟ منظورت از صورت مجازا وضع زندگی و بافت اجتماعی و اینجور چیزا بود؟ اوه خیلی ببخشید! بقول خودت تو زندگی اون چیزی برای از دست دادن نبوده ولی بی زحمت یه نسبت تناسب بکن ببین نسبت به امکاناتت و بکگراند عمرت، الان خیلی از اونا سرتری؟ آره؟
سلام ! وبلاگ خوبی داری . به منم سر بزن !
خیلی دلم می خواد بپرسم ! میشه خودت بیای بگی !!!
سوال دارم !
این کیه که این بالا نظر داده ! اونم اینهمه خشن !!!!
به هر حال خدا رو شکر !
خدا رو شکر که خوشبختم . سالمم . حال خوشی دارم
راستی .. دیدی بالاخره منو نبردین « ما همه خوبیم » !!!!!
سلام
خوبی ؟
عیدت مبارک
وبلاگ پر معنی جمع کردی... همین جوری ادامه بده .
وقت کردی به من هم سری بزن.
موفق باشی
بای