دوست نداشتم حرف بزنیم ولی زنگ زدم ، خوب شد نبودی !
بعضی وقتها کارام پر از تضاد ِ . دوسشون ندارم . (کارای پر تضادم رو میگم)
امروز رفتم دانشگاه ، یاد تمام4 سال و نیمی که این راه رو رفتم و اومدم و تو همین کلاسا نشستم ،همین استادا حرف زدن ولی تو اکثر روزاش ته ذهنم این بود که زودتر تموم شه و من از شر درس خوندن و دانشگاه اومدن و مهندس شدن خلاص شم! الان خلاص شدم ولی نمی دونم چرا کله سحر سه شنبه با اشتیاق راهی دانشگاه میشم و سر کلاسی میشینم که استادش همش بمون میگه گوسفند !
تضــــــــــــــــــــــــــــــــــاد ! چرا؟
با مادر خانواده امروز رفته بودیم خرید .مثل قدیما ! همونجوری بی ماشین ! بی موبایل!
چند تا مهمون غریبه بین یه جمع آشنا معذبم میکنه ، اونی که همیشه میخنده و دوستش ، اونی که هیچ وقت کروات نمیزنه و داداشش ! اونی که خیلی احساس شیطنت میکنه !خوب خیلی غریبن !
نمیتونم برم بخوابم ، خیلی خستم ، ولی نمی دونم چرا نمی رم بخوابم ، 3 ساعت دیگه باید به قصد یه جای دور از خونه خارج بشم ولی هنوز مطمئن نیستم که میریم !
گفتی راستی چی بپوشم؟
سلام دوباره قبلی پر غلط شد ایجا برق نیست مقصر من نیستم !!من خیلی با استعدادم امکانات کمه!!!
الان دقیقا می دونم که چی بپوشی بهتره !
بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
پس شرمندگی من هم به درد خورد...!!