آخه عزیز دلم چی بنویسم؟ خشمم از چی رو این تو فرو کنم؟
من نمی گم ناراحتم ، چون یه سه شنبه بی نظیر رو تبدیل کردن به اعصاب خوردی و سر درد و بحث.
من نمی گم ناراحتم ، چون یه جمعه توپ و پر انرژی رو تبدیل کردن به یه روز معمولی.
من نمی گم ناراحتم ، چون ما مجبور شدیم n تا دروغ بگیم.
من نمی گم ناراحتم ، چون ما با دروغمون داداشی و دوست تپلمون رو غمگین کردیم.
من نمی گم ناراحتم ، چون یه نفری به خاطر ما درسو دانشگاهشو تو شهر غریب ول کرده مونده تهران که با ما بیاد .
من نمی گم ناراحتم ، چون 2 هفته است دارم سرویس میشم از بس sms زدم و زنگ زدم و هماهنگ کردم
من نمی گم ناراحتم ، چون 2 دفعه است دارم بد قولی می کنم.
من نمی گم ناراحتم ، چون فقط تو یکی از این دو هفته 52 تا مسیج فرستادم و 55 تا دریافت کردم که هیچ کدومشون هم حاوی سلام چطوری نبوده!
من نمی گم ناراحتم ، چون پدر یکی از دخترهارو فرستادیم اون دنیا!
من نمی گم ناراحتم ، چون ...
من ناراحتم چون فوق العاده آدمای بی مسئولیتی هستیم. با همه هستم ، همه به خودشون بگیرن لطفا، حتی شما!
حرف امروز و دیروز و تور و مسافرت و گردش و تفریح و اینا نیست ، حرف اتفاقیه که همیشه می یفته! یکی صبح که از خواب پا میشه و تصمیم میگیره امروز هی چراغ سبز نشون بده .و فعلاش همشون اولش ب می شه: بریم ، بکنیم ، بخوریم ، بمونیم، بشینیم ، بمیریم. همه چیز تایید : آره آره آره آره.... .خلاصه همه چیز جوابش توافق ِ ، حالا چه تو عمل چه تو کلام .و در تمام این مدت که کله َشو به سمت پایین تکون میده پیش خودش فکر میکنه (البته اگه فکر کنه)"نه اینکه فکر کنی من منظوری دارما نه !!!! من منظورم هیچی نیست "، تایید میکنه ولی حتی نمی دونه معنی بله ، آره ، حتما ، اکی، یس،یا ، یپ ، و هزار تا کوفت دیگه که رضایت رو نشو ن میده چیه.
احتمالا این بنده خدا شب هم که می خوابه همه چیز یادش میره و فردا که پا می شه به همه اونایی که چراغ سبز نشون داده میگه ببخشید شما؟ بجا نمی یارم !!!! ، همه کارایی رو هم که تایید یا موافقت کرده عمرا یادش بیاد (خب به هر حال اصلا به صلاح نیست ، چه کاریه؟) هم چیز و همه کس ایگنور!
حالا نه اینکه فکر کنی ما رو قول شما حدود 20 نفر آدم بالغ حساب کردیما! نه اینکه فکر کنی آدمی که عروسی دعوته یه بار باید لای کارت دعوت و باز کنه ها! نه اینکه فکر کنی آدمی که خونش کارگر داره احتمالا می تونه از هفته پیش خبر بده ها! نه اینکه فکر کنی هر شب بابایی رو چک می کردم که کاراشو تموم کنه برای جمعه ها! نه اینکه فکر کنی داداشی خیلی ذوق داشت که هممون رو ببینه ها! نه که فکر کنی دوست دخترش به هزار مکافات تونسته برنامه جمعشو خالی کنه ها! نه اینکه فکر کنی کیکاووس* و خواهرش و پارتنرشون همه الاف برنامه ما هستنا ! نه اینکه فکر کنی پدر پدر جدم تو این دو هفته در اومده ها! نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه عزیزم ، اصلا چه معنی داره وقتی دوست پسر تو نمی یاد ما جایی بریم؟ اونم با تور ! کنسلش می کنیم که 2 هفته دیگه ، 2 روزه با یک دهم این تعداد بریم ماسوله، گور بابای همه.
بابا به خدا اینقدر بی مسئولیتی فاجعه است ، نه تعهدی در مقابل کلامی ، نه تعهدی در مقابل قولی ، نه تعهدی در مقابل رفتاری ، نه حتی یه ذره فکر رو جمله ای که از دهن در می یاد! همین جور یلخی ، شد شد ، نشد هم به من چه . به خودش نگرفت که نگرفت ، به خودش گرفت ، گور باباش من که نگفتم منظوری دارم . ضربه نخورد که نخورد، ضربه هم خورد به جهنم ، آبروش رفت به درک . کوچیک شد خورد شد له شد به من چه من کاری نکردم که .
برای دنیای نارنجی من که همین شما 3 نفر کافی هستین ! نه قول کسی رو میخوام و نه تعهدی و نه مسئولیتی .
*چرا ما بش میگیم کیکاووس؟ هرچی فکر میکنم یادم نمی یاد این اسمو برا چی گذاشتیم روش
اگه یادت باشه در یک عصر ِ پاییزی به علت اینکه اسم ِ این آدم خیلی « ک » و «ی» و «س » داشت ، یهو تصمیم گرفتم که بهش بگم کیکاووس ! !
جلوی در ِ شرکت تون !!!!!!! کیکاوووس !
سلام
اینترنتم درست شذ دوباره ....
خوبی؟
دلم خنک !!! بدون من می خواستی تور بری ؟؟؟؟؟؟؟؟
بوس .