من گم شدم ! قبلا زندگیمو گم کرده بودم ولی الان میبینم که کلا گم شدم !
یه روز تخمی - حتی اگه همه عالم بهت لبخندای صمیمانه بزنن - باز هم تخمیه.
دیدن یه قیافه آشنا تو یه جای خیلی خیلی آشنا - بین یک عالمه غریبه باعث میشه چند دقیقه - فقط چند دقیقه شاد باشی.
به محض اینکه به تموم شدن دوران دانشگاهم فکر میکنم - یه چیز قلمبه ته گلومو میگیره ! چیز زیادی نمونده - 7- 8 روز . من خیلی سخت دل میکنم ! ناراحتم - خیلی ناراحتم - خیلی مریضم . خیلی سختمه ! بازم دارم یه چیزیو "از دست میدم" !!! بغض مندم ! گریه ناکم ! تخمیم !
گفتی عید نوروز که میاد همه مردم شاد میشن ؟؟!
به عزای دوری دستای ما
کوچه ها ساکت و بی صدا میشن
بوی رخوت همه جا رو میگیره
همه درها به غربت وا میشن
جاده هامون که به خورشید میرسن
مثل تاریکی بی انتها میشن
نمیشه اتنشن هام رو بردارم ؟؟ هم اکنون نیازمند یاری سبز تان میباشم !
فصل گلابی کی هست ؟؟
گفتی جشنواره کی _ ؟ گفتم خیلی برات خوشحالم که این همه شادی ؟؟ گفتم خیلی عزیزی ؟
واضح میگم : دیگه بهت نمیگم بنویس !!!
بعضی آدما چقدر دنیاهاشون با دنیای ما فرق داره! اونقدری که تو فقط میتونی از دور به زندگی هاشون نگاه کنی ، و بسته به دیدت نسبت به زندگی ، یا تحسینشون کنی یا تحقیر.
امروز با دوست دخترم تو یه جایی که من عاشقشم نشستیم و چای و کیک خوردیم و غیبت آدمایی رو کردیم که دنیاشون هیچ شباهتی به دنیای ما نداره . دنیای آدمایی که خودشون، دغدغه هاشون، رفتاراشون ، زندگی شون، محیطشون، حتی غذاشون به ماها شباهتی نداره .
آدمایی که من هر روز صبح که بیدار میشم ، باید منتظر باشم بم بگن دیگه نیستن ، گم و گور شدن مثل همون 7 نفر قبلی، ادمایی که تا یه صبحی اعتصاب کردن ، آتیش زدن ، سنگ خوردن ، سنگ زدن ، قطع نخاعی دادن ، توهین شنیدن ، تحقیر شدن ، آخرشم اسمشون رفت تو اون لیست کذا ، که حالا باید ببینیم کی میان سراغشون و به جرم اعتراض به احقاق نشدن حقشون گرفته میشن و بقیه اشو من دیگه نمی دونم چیه و کجاست و چه سرنوشتیه !
برای تو که گفتم دارن چیکار میکنن ، به تو که گفتم چه وضعیه ، برا تو که توضیح دادم ، اینا حقیقتا دلشون رو به چی خوش کنن؟
این چند وقت فهمیدم عاشق موجوداتی میشم که اونقدر اراده دارن که می تونن اعتیادشون رو ترک کنن .
حالا می تونه اعتیاد به سیگار و تریاک باشه یا اعتیاد به داشتن دوست پسر(دوست دختر) .
بعد از 4 سال امروز یه آدمی به چشمم اومد . صحیح یا غلطش بماند برا 6 ماه دیگه.
امروز 2 تا کادو خریدم برا خودم ، سی دی "پل پنهان" و نوار "ثمین باغچه بان".نمیدونم به چه مناسبتی ولی خریدم . من مریضم برای خریدن چیزای خوندنی و شنیدنی !
دو سه ماهی می شه که اوضاع خیلی خوب نیست ، از هر نظر که بخوای ببینی ، یه هو انگار هر اتفاق مزخرفی که تا حالا فرصت افتادن نکرده بود توی این 2-3 ماه فرصت رو مناسب دیده بود و خودشو انداخته بود وسط زندگی من (ما).
تو این 2-3 ماه هر روزی که غر میزدم یا اعتراض می کردم پدر فقط همون جمله همیشگیش رو می گفت که الان احتمالا همون لحظه قبل از طلوع خورشید ِ ، تاریکترین ِ ! و من هر روزش رو به امید طلوع خورشید و بیرون اومدن از تاریکترین لحظه به شب می رسوندم.
5شنبه صبح خورشید به زیباترین و گرم ترین حالت ممکن بر من (ما) تابید .
دوست دارم مامان و پدر همیشه همینقدر پر انرژی و شاد باشن ، من عاشقشونم .
بابایی 2 تا دختر داره و 1 داماد !
بابایی 2 تا دختر عاقل داره و 1 داماد که باید بش توجه کرد و نباید عصبانیش کرد.
بابایی خونسردِ ولی حساس .
من پریشب به بابایی زنگ زدم که برم پیشش غرغر کنم.
بابایی امشب مسیج داد که یه عالمه غرغر داره .
من، تو و بابایی و دامادش رو خیلی دوست دارم ، حتی خسته، حتی عصبانی ، حتی دلخور.
من اونی رو که امشب بعد از مدت ها زنگ زد تا مثل 3 سال پیش بشینیم درد دل کنیم خیلی دوست دارم.
من دوست دخترم رو که فردا صبح می خواد زنگ بزنه منو با مشت و لگد بیدار کنه خیلی دوست دارم.
من دختر مهربونم رو که می خواد قبل از رفتنم بم کلی انرژی بده خیلی دوست دارم.
بهتر از شماها کسی تو دنیا وجود داره؟
پی نوشت :
دوست هنرمندم یادتون ِ؟ بی نهایت نگرانشم ! بی نهایت . فکر می کنین فردا می بینمش؟
آخه عزیز دلم چی بنویسم؟ خشمم از چی رو این تو فرو کنم؟
من نمی گم ناراحتم ، چون یه سه شنبه بی نظیر رو تبدیل کردن به اعصاب خوردی و سر درد و بحث.
من نمی گم ناراحتم ، چون یه جمعه توپ و پر انرژی رو تبدیل کردن به یه روز معمولی.
من نمی گم ناراحتم ، چون ما مجبور شدیم n تا دروغ بگیم.
من نمی گم ناراحتم ، چون ما با دروغمون داداشی و دوست تپلمون رو غمگین کردیم.
من نمی گم ناراحتم ، چون یه نفری به خاطر ما درسو دانشگاهشو تو شهر غریب ول کرده مونده تهران که با ما بیاد .
من نمی گم ناراحتم ، چون 2 هفته است دارم سرویس میشم از بس sms زدم و زنگ زدم و هماهنگ کردم
من نمی گم ناراحتم ، چون 2 دفعه است دارم بد قولی می کنم.
من نمی گم ناراحتم ، چون فقط تو یکی از این دو هفته 52 تا مسیج فرستادم و 55 تا دریافت کردم که هیچ کدومشون هم حاوی سلام چطوری نبوده!
من نمی گم ناراحتم ، چون پدر یکی از دخترهارو فرستادیم اون دنیا!
من نمی گم ناراحتم ، چون ...
من ناراحتم چون فوق العاده آدمای بی مسئولیتی هستیم. با همه هستم ، همه به خودشون بگیرن لطفا، حتی شما!
حرف امروز و دیروز و تور و مسافرت و گردش و تفریح و اینا نیست ، حرف اتفاقیه که همیشه می یفته! یکی صبح که از خواب پا میشه و تصمیم میگیره امروز هی چراغ سبز نشون بده .و فعلاش همشون اولش ب می شه: بریم ، بکنیم ، بخوریم ، بمونیم، بشینیم ، بمیریم. همه چیز تایید : آره آره آره آره.... .خلاصه همه چیز جوابش توافق ِ ، حالا چه تو عمل چه تو کلام .و در تمام این مدت که کله َشو به سمت پایین تکون میده پیش خودش فکر میکنه (البته اگه فکر کنه)"نه اینکه فکر کنی من منظوری دارما نه !!!! من منظورم هیچی نیست "، تایید میکنه ولی حتی نمی دونه معنی بله ، آره ، حتما ، اکی، یس،یا ، یپ ، و هزار تا کوفت دیگه که رضایت رو نشو ن میده چیه.
احتمالا این بنده خدا شب هم که می خوابه همه چیز یادش میره و فردا که پا می شه به همه اونایی که چراغ سبز نشون داده میگه ببخشید شما؟ بجا نمی یارم !!!! ، همه کارایی رو هم که تایید یا موافقت کرده عمرا یادش بیاد (خب به هر حال اصلا به صلاح نیست ، چه کاریه؟) هم چیز و همه کس ایگنور!
حالا نه اینکه فکر کنی ما رو قول شما حدود 20 نفر آدم بالغ حساب کردیما! نه اینکه فکر کنی آدمی که عروسی دعوته یه بار باید لای کارت دعوت و باز کنه ها! نه اینکه فکر کنی آدمی که خونش کارگر داره احتمالا می تونه از هفته پیش خبر بده ها! نه اینکه فکر کنی هر شب بابایی رو چک می کردم که کاراشو تموم کنه برای جمعه ها! نه اینکه فکر کنی داداشی خیلی ذوق داشت که هممون رو ببینه ها! نه که فکر کنی دوست دخترش به هزار مکافات تونسته برنامه جمعشو خالی کنه ها! نه اینکه فکر کنی کیکاووس* و خواهرش و پارتنرشون همه الاف برنامه ما هستنا ! نه اینکه فکر کنی پدر پدر جدم تو این دو هفته در اومده ها! نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه عزیزم ، اصلا چه معنی داره وقتی دوست پسر تو نمی یاد ما جایی بریم؟ اونم با تور ! کنسلش می کنیم که 2 هفته دیگه ، 2 روزه با یک دهم این تعداد بریم ماسوله، گور بابای همه.
بابا به خدا اینقدر بی مسئولیتی فاجعه است ، نه تعهدی در مقابل کلامی ، نه تعهدی در مقابل قولی ، نه تعهدی در مقابل رفتاری ، نه حتی یه ذره فکر رو جمله ای که از دهن در می یاد! همین جور یلخی ، شد شد ، نشد هم به من چه . به خودش نگرفت که نگرفت ، به خودش گرفت ، گور باباش من که نگفتم منظوری دارم . ضربه نخورد که نخورد، ضربه هم خورد به جهنم ، آبروش رفت به درک . کوچیک شد خورد شد له شد به من چه من کاری نکردم که .
برای دنیای نارنجی من که همین شما 3 نفر کافی هستین ! نه قول کسی رو میخوام و نه تعهدی و نه مسئولیتی .
*چرا ما بش میگیم کیکاووس؟ هرچی فکر میکنم یادم نمی یاد این اسمو برا چی گذاشتیم روش
صبحکم الله بالخیر و العافیه !
رییس دانشکده - معلم پرورشی - نیم نمره ! - ...م22 - موسوی ! - ترافیک - شهرک امید - مانتو و کیف هم رنگ - دوست ظاهرا عاقلمون و مامان خانواده - کنسل - بچه های مدیریت - سهیلا و کیکاووس ! - دربند - منو – های لایت - جوجه چینی - کباب بختیاری - چلو کباب مخصوص برگ - شنیسل فیله مرغ - سالاد - 25100 - جواز - بچه افغانی - قلیون - چای - بیسکویت - انعام آقا فرهاد - ازدواج به سبک ایرانی - سینما رفتن به سبک ما ! - سعید کنگرانی - هسته گوجه سبز - کیسه - ختنه - پرشیا - دریاچه - آچار چرخ - پسته - جاده - بابایی - کاج - آب هویج - کفش - بنز - بچه های یونی ! - باز هم آچار چرخ - کلید - میدون - چمران - کورس - گا ....
گفتم خیلی خوشحالم از اینکه با شماها دوستم ؟ واقعا بی نظیرین.هر سه تاتون.
یه جای سبز با صفا با یه دریاچه کوچولو دور و ور تهران سراغ ندارین ؟
به جهنم که کنسل شد ! البته میدونم برای انسان هایی مثل شما هیچ فرقی هم نمیکنه که دو تایی برید یا 10 تایی ! اصلا شاید اون جوری بیشتر هم خوش میگذره – نه ؟ خیلی دلم میخواد کارت دعوت عروسیت رو ببینم و بفهمم که حرفم زر مفت بوده و شما واقعا عاقلی ! به حرف بابایی و دختر کوچولوت باید گوش داد ؟ واقعا باید باهاتون مثل خودتون برخورد کرد ؟؟؟ حوصلتونو ندارم ! ناراحتم کردین - حتی تو دوست ورزشکارمون که مهربانانه سعی میکنی مارو توجیه کنی.حالمو گرفتین ! مهم رفتن و نرفتنش نبود - مهم برخورد شماها بود که دیدم ! باشد تا جبران کنم.