.

.

3-

 
 

فقط یه هفته مونده !

 بالاخره شبی که نمی خواستم برسه رسید و گودبای پارتیش هم به خوبی و خوشی برگزار شد و زدیم و رقصیدیم و شصتاتا عکس گرفتیم و خوردیم و آشنا شدیم و یه عالمه رتبه 3و  5 و 7 فوق لیسانس و 8 و 19 و200 ... لیسانس و یه عالمه مهندس و دکتر دیدیم ولی هنوزم باورمون نمیشه هفته بعد این موقع دیگه نیست .

هیچ اهمیتی نداره که پنج شنبه ها شرکت تعطیله و من از ساعت 9 تا 5 سرکار بودم ، هیچ اهمیتی نداره که نه به ابروهام رسیدم و نه موهام ، هیچ اهمیتی نداره که تند تند آماده شدم که برسم به مهمونی ، مهم اینه که داره میره و تمام مدت من سعی میکردم بغضم رو بخورم که نترکه که بالاخره هم ترکید . این همه آدم رفتن عین خیالم نبود ولی خب این فرق داره ، من با این آدم مهمترین ماههای زندگیم رو زندگی کردم . قبلن گفته بودم که حقیقتا عین خواهرم میموند. هرچند که بازم ما همون 6 ماه یه بار که الانم همدیگه رو میبینیم ، خواهیم دید ولی موضوع اینه که تو این 6 ماه هایی که نیست من میدونم که نیست ، اینش دردآوره .

 

عزیزم امروز تو این 11 روز از همیشه بیشتر جای خالیت رو حس کردم ، چون کسی نبود تو آرایش کردن و جمع کردن موهام و لباس پوشیدن کمکم کنه ، تا حالا بدون تو این کارای مهم رو انجام نداده بودم .از سالگرد عروسی دختر عمه مادر خانواده بگیر تا گدرینگ های معمولی خونه من یا دوست درازمون و البته تمامی تولدها ! نبودی دیگه اونم تو این شب به این مهمی .

 

شنیدن صدات بعد از 10 روز به مدت 25 دقیقه مهمترین موضوع خوشحال کننده دیروز بود. گفتم خدافظی کردم با جشنواره و یونیون و شریف و آزادی و مترو و آقای شاد و ریشو و دختر پر عشوه و تیتی و دوست هنرمندم ؟ آره دیروز با همشون خداحافظی کردم.

 

دلم یه عالمه شکلات تلخ تلخ میخواد .

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 13 مرداد 1385 ساعت 11:05 ق.ظ

معلوم کنید کی چی می نویسه !!!!
حتمآ از خط فاصله استفاده شود --> -

-------------------------------------------------------------

خوش باشید .

از نظر خودمون که کاملا مشخصه که کی چی رو مینویسیم . یه ذره دقت لازمه فقط و شناخت

che جمعه 13 مرداد 1385 ساعت 06:55 ب.ظ

بابا تو هم کوری- داری ایده می دی مثلا. اصلا به تو چه؟؟ نگو به من چه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد