فقط یه هفته مونده !
بالاخره شبی که نمی خواستم برسه رسید و گودبای پارتیش هم به خوبی و خوشی برگزار شد و زدیم و رقصیدیم و شصتاتا عکس گرفتیم و خوردیم و آشنا شدیم و یه عالمه رتبه 3و 5 و 7 فوق لیسانس و 8 و 19 و200 ... لیسانس و یه عالمه مهندس و دکتر دیدیم ولی هنوزم باورمون نمیشه هفته بعد این موقع دیگه نیست .
هیچ اهمیتی نداره که پنج شنبه ها شرکت تعطیله و من از ساعت 9 تا 5 سرکار بودم ، هیچ اهمیتی نداره که نه به ابروهام رسیدم و نه موهام ، هیچ اهمیتی نداره که تند تند آماده شدم که برسم به مهمونی ، مهم اینه که داره میره و تمام مدت من سعی میکردم بغضم رو بخورم که نترکه که بالاخره هم ترکید . این همه آدم رفتن عین خیالم نبود ولی خب این فرق داره ، من با این آدم مهمترین ماههای زندگیم رو زندگی کردم . قبلن گفته بودم که حقیقتا عین خواهرم میموند. هرچند که بازم ما همون 6 ماه یه بار که الانم همدیگه رو میبینیم ، خواهیم دید ولی موضوع اینه که تو این 6 ماه هایی که نیست من میدونم که نیست ، اینش دردآوره .
عزیزم امروز تو این 11 روز از همیشه بیشتر جای خالیت رو حس کردم ، چون کسی نبود تو آرایش کردن و جمع کردن موهام و لباس پوشیدن کمکم کنه ، تا حالا بدون تو این کارای مهم رو انجام نداده بودم .از سالگرد عروسی دختر عمه مادر خانواده بگیر تا گدرینگ های معمولی خونه من یا دوست درازمون و البته تمامی تولدها ! نبودی دیگه اونم تو این شب به این مهمی .
شنیدن صدات بعد از 10 روز به مدت 25 دقیقه مهمترین موضوع خوشحال کننده دیروز بود. گفتم خدافظی کردم با جشنواره و یونیون و شریف و آزادی و مترو و آقای شاد و ریشو و دختر پر عشوه و تیتی و دوست هنرمندم ؟ آره دیروز با همشون خداحافظی کردم.
دلم یه عالمه شکلات تلخ تلخ میخواد .
معلوم کنید کی چی می نویسه !!!!
حتمآ از خط فاصله استفاده شود --> -
-------------------------------------------------------------
خوش باشید .
از نظر خودمون که کاملا مشخصه که کی چی رو مینویسیم . یه ذره دقت لازمه فقط و شناخت
بابا تو هم کوری- داری ایده می دی مثلا. اصلا به تو چه؟؟ نگو به من چه.