یه برخورد ساده و فوق العاده گذرا به راحتی تونست یه روز خوش منو به گاف بده ! دیدن یه قیافه آشنا با دو تا چشم درشت و بد ذات تونست بنده رو کلی گره بزنه - از اون مدل گره هایی که برای باز کردنش باید کلی قابلیت استخراج کنم !!!
جالب اینجاست که من سفیهانه ادعام میشه که این جور چیزا تخمم نیست ولی امروز فهمیدم که من علاوه بر سفاهت صفتی به اسم حماقت رو هم دارم !
از بالای کمدم اون جعبه قهوه ای رو اوردم پایین - اگه نخوام لاف (!) بزنم باید بگم به ارتفاع ۲-۳ متری خاک روش نشسته بود ! با فوت کردن به نتیجه نرسیدم و دلمو زدم به دریا و با دو تا دستای لطیفم رفتم توش ! خیلی وقت بود ندیده بودمش - خیلی وقت بود حسش نکرده بودم - خیلی وقت بود فراموشش کرده بودم ......
دوست مو سیخ سیخیمون میگه تجربش مهمه . حرفشو قبول دارم ولی مشکل اینجاست که علاوه بر تجربه - یه چیزی به اسم رد پا هم هست که میمونه ! نه که فکر کنی با یه صندل طبی - قدم زنون از رو آدم رد شده باشن - نه - با یه کیکرز میخ دار - جفتک زنون از رو ما رد شدن و پس از عبور - شصتشون رو هم حواله کردن که بیشتر اثر گذار باشه ! دوست مو سیخ سیخیمون میگه لیاقت نداشت . بازم حرفشو قبول دارم ولی مشکل اینجاست که با این اوضاع و احوال انگاری هیچ بنی بشری همراه با قابلیتی به اسم "لیاقت" پیدا نمیشه ....
الان بهترم - گرچه هنوز روز تخمیم تموم نشده و هنوز نخوابیدم که همه چی پاک شه ولی بهترم ! مطمئنا فردا صبح خیلی بهتر خواهم بود.
دیشب واقعا لازمت داشتم !
هر چند وبلاگت خیلی خصوصیه. اما نوشتنتو دوست دارم.به آقای معظمی ـدارینوش هم سلام برسون (:
نگرانتونم. جفتتون هم نگران کننده می نویسین. تو و دوست دخترت.