براش استرس دارم . براش نگرانم . سختشه – زیر فشاره !
چند شب پیش اینجا بود . فقط خودم بودم و خودش ! اون گفت و منم گفتم. برا خودم که نه – ولی برا اون بغض داشتم ! چشمای سیاهش پر اشک بود . صدای گرمش میلرزید ! غمگین بود و دردناک . وقتی یه دردی عمیق باشه – حتی تو دهه سوم هم می تونه بلرزونه . گفت درس می خونم چون این تنها کاریه که می تونم بکنم ! چون بهمون یاد ندادن که کار دیگه ای بکنیم !!! راست میگه – یاد که ندادن هیچ - حتی جلوش رو هم گرفتن !
اون چیزی که اون دیده رو من ندیدم – اون چیزی که اون کشیده رو من نکشیدم ! مثل یه سپر میمونه . جلوی منو پر کرده تا من فقط فشار ضربات رو احساس کنم . تازه تازه - چند ساله که میدونیم - میفهمیم که کجای کار ایراد داشته و واویلا ..... چقدر ایراد داشته ! چیزی کم ندارم . چیزی کم نداره ! از همه مراجعینش چیزی کم نداریم !
نمدونم جای چیو برام پر کرد ه. خودش گفت جای مادر ! ولی من براش گفتم که حسی که این کلمه تو من ایجاد می کنه خیلی متفاوت از حسیه که اون - تو من ایجاد می کنه ! راست گفتم - این کجا و اون کجا ! شما ها به چی می گین مادر ؟؟؟!!
شاید اگر نداشتمش - خودمم نبودم ! علاوه بر اینکه می پرستمش - زندگیم رو هم مدیونشم ! هیچ لحظه ای نبوده که جای خالیشو حس کنم . همیشه بود ه. همیشه بهترین بوده .
فردا صبح امتحان داره . نگرانشم . زحمتشو کشیده . براش دعا می کنم . شاید تنها کسی باشه که براش اینقدر دعا میکنم .
خوشحالم که خوب داد
مرسی واسه ....... :-)
:)