.

.

سفر نامه مارکوپولو ( ۳ )

 

1- من یه انسان " کامل " پیدا کردم !

 

با یه هوای گرگ و میش شروع کردم ! به محض رسیدن به ولایت با پدر محترم رفتیم ملاقات جدم !!! رفتیم وسط بازار ولایت و بعد محترمانه وارد " سرای ملک " شدیم که چند سالیه جزو میراث فرهنگی ولایت شده و قبلا – یعنی حدودا تا 50 سال پیش – تمام و کمال – مال جدم بوده !!!! پدر محترم یه چند لحظه ای به یاد دوران کودکیش و پدرش -  دچار سکوت مطلق شد !

 

2- از اون همه عظمت – فقط یه مشت خرابه مونده بود و یه در چوبی مال قرن گذشته !

 

از اونجایی که ولایت ما از لحاظ تمدن خیلی خیلی پشرفتست -  الان مدت هاست که گرمای تابستون معنی خودش رو برای اهالی از دست داده !!!!

 

3- هیچوقت ریسک خوابیدن تو هوای 35 درجه رو نکنید !

 

با مادر محترمه رفتیم تا بزرگترین خیابون شهر رو طی کنیم و صفا کنیم ! همشهریای با فرهنگم -  به قدری از دیدن من به وجد اومدن بودن که نمی تونستن خوشحالیشون رو با مالش های دست نشون ندن !

 

4-  کل مراسم طی کردن -  در دو مسیر رفت و برگشت -  25 دقیقه به طول انجامید !!!

 

خونه اقوام و آشنایی با موجودی به نام " رکس " معروف به " بوسانه ! " و بازی بازی باهاش تااااااااااااا انتهای شب و بعدشم درگیری با پشه ها واسه خواب.

 

همشهریای عزیزم -  جمیعا یه عادت بدی دارن ! اونم اینه که همشون ساعت 6 صبح بیدارن ! از سگ و مرغ و خروس بگیر تا انسان کامل و اقوام ....

 

5- همشهریای عزیزم فقط و فقط یک عادت بد دارن !

 

باز هم خیابون گردی و مشاهده همشهریای عزیزم -  منتها ایندفعه ریسک نکردم پیاده برم ! 4:45 دقیقه توی ماشین لم دادم و سر فرصت همه خیابونا رو بررسی کردم.

 

6-  ولایتمون از لحاظ وسعت نسبت به قرون پیش بزرگتر شده !

 

7- ولایتمون ار لحاظ فرهمنگی نسبت به قرون پیش بدتر شده !

 

ما رو بردن باغ !!! باغ هم یه جایی بود مثل پیست اسکی -  با عظمتی خیره کننده ! اونجا به ما آش دادن و بهمون لبخند های محبت آمیز زدن !

 

8-  یه بیابون برهوت با چند شاخه ( !! ) گل آفتابگردون و چند بته کدو !!!

 

ما رو بردن شهر بازی ! بهمون پیتزا دادن خوردیم !

 

9-  غیر از اهالی ولایت – هیچ انسانی معنی و مفهوم شهر بازی رو به طور کامل درک نکرده !

 

رفتیم باغ دوست پسرش ! ایندفعه تعداد درختچه ها بیشتر بود.ناچار شدم ساعت 9 بامداد کباب درست کنم و همراه با جمع میل کنم.سوال دارم -  وقتی یه خانم متاهل دوست پسر داره -  چی باید بهش بگم ؟؟؟؟ چی می توونم بهش بگم ؟؟

 

10- به خصوص اگر این خانم متاهل همسر انسان کامل باشه !!!!

 

قرمه سبزی -  چایی -  راه آهن -  تهران.

 


1- * فوق العاده بهم خوش گذشته چون تونستم مفصلا ارتباطمو با اینور مرز قطع کنم و محکم استراحت کنم.

 

2- *دیدن اقوام به طرز فجیعی موپر بود.

 

3- * برای اولین بار بعد از 23 سال تونستم 3 دقیقه تو بغل مامانم ولو شم و اینقدر برام جالب بوده که نمی تونم ننویسم.

 

4- * از ماهی -  همچنان متنافرم.

 

5- * هیچ ولایتی تهران نمیشه و هیچ آبی هم به خوش مزگی آب تهران نیست.

 

6- * دوست پسر داشتن عزیز متاهلم نگرانم کرده ! یه حس زنونه ای می گه " درینگ درینگ درینگ ! خطره !!! "

 

7- * یه آدم چقدر می تونه با شعور و با فهم باشه ؟ یه آدم چقدر می تونه بلد باشه چه جوری برخورد کنه ؟ چه جوری میشه یه آدم

همیشه – به فکر همه باشه و با روی خوش همه رو خوشحال کنه و یادش بمونه که کی چیو دوست داره و چیو دوست نداره و چی خوشحالش می کنه و چی ناراحتش می کنه و مهمتر از همه اینکه -  کسی رو فراموش نکنه ؟؟!!!! من یه انسان کامل پیدا کردم.

 

8- * پیشنهاد می کنم -  هیچوقت – حتی از نزدیکیهای ولایت هم رد نشین !!!!!!!  

 

9- * برای همتون دلتنگم !

 

10- * خوشحالم که رفتم.خوشحالترم که الان اینجام !