1- من یه انسان " کامل " پیدا کردم !
با یه هوای گرگ و میش شروع کردم ! به محض رسیدن به ولایت با پدر محترم رفتیم ملاقات جدم !!! رفتیم وسط بازار ولایت و بعد محترمانه وارد " سرای ملک " شدیم که چند سالیه جزو میراث فرهنگی ولایت شده و قبلا – یعنی حدودا تا 50 سال پیش – تمام و کمال – مال جدم بوده !!!! پدر محترم یه چند لحظه ای به یاد دوران کودکیش و پدرش - دچار سکوت مطلق شد !
2- از اون همه عظمت – فقط یه مشت خرابه مونده بود و یه در چوبی مال قرن گذشته !
از اونجایی که ولایت ما از لحاظ تمدن خیلی خیلی پشرفتست - الان مدت هاست که گرمای تابستون معنی خودش رو برای اهالی از دست داده !!!!
3- هیچوقت ریسک خوابیدن تو هوای 35 درجه رو نکنید !
با مادر محترمه رفتیم تا بزرگترین خیابون شهر رو طی کنیم و صفا کنیم ! همشهریای با فرهنگم - به قدری از دیدن من به وجد اومدن بودن که نمی تونستن خوشحالیشون رو با مالش های دست نشون ندن !
4- کل مراسم طی کردن - در دو مسیر رفت و برگشت - 25 دقیقه به طول انجامید !!!
خونه اقوام و آشنایی با موجودی به نام " رکس " معروف به " بوسانه ! " و بازی بازی باهاش تااااااااااااا انتهای شب و بعدشم درگیری با پشه ها واسه خواب.
همشهریای عزیزم - جمیعا یه عادت بدی دارن ! اونم اینه که همشون ساعت 6 صبح بیدارن ! از سگ و مرغ و خروس بگیر تا انسان کامل و اقوام ....
5- همشهریای عزیزم فقط و فقط یک عادت بد دارن !
باز هم خیابون گردی و مشاهده همشهریای عزیزم - منتها ایندفعه ریسک نکردم پیاده برم ! 4:45 دقیقه توی ماشین لم دادم و سر فرصت همه خیابونا رو بررسی کردم.
6- ولایتمون از لحاظ وسعت نسبت به قرون پیش بزرگتر شده !
7- ولایتمون ار لحاظ فرهمنگی نسبت به قرون پیش بدتر شده !
ما رو بردن باغ !!! باغ هم یه جایی بود مثل پیست اسکی - با عظمتی خیره کننده ! اونجا به ما آش دادن و بهمون لبخند های محبت آمیز زدن !
8- یه بیابون برهوت با چند شاخه ( !! ) گل آفتابگردون و چند بته کدو !!!
ما رو بردن شهر بازی ! بهمون پیتزا دادن خوردیم !
9- غیر از اهالی ولایت – هیچ انسانی معنی و مفهوم شهر بازی رو به طور کامل درک نکرده !
رفتیم باغ دوست پسرش ! ایندفعه تعداد درختچه ها بیشتر بود.ناچار شدم ساعت 9 بامداد کباب درست کنم و همراه با جمع میل کنم.سوال دارم - وقتی یه خانم متاهل دوست پسر داره - چی باید بهش بگم ؟؟؟؟ چی می توونم بهش بگم ؟؟
10- به خصوص اگر این خانم متاهل همسر انسان کامل باشه !!!!
قرمه سبزی - چایی - راه آهن - تهران.
1- * فوق العاده بهم خوش گذشته چون تونستم مفصلا ارتباطمو با اینور مرز قطع کنم و محکم استراحت کنم.
2- *دیدن اقوام به طرز فجیعی موپر بود.
3- * برای اولین بار بعد از 23 سال تونستم 3 دقیقه تو بغل مامانم ولو شم و اینقدر برام جالب بوده که نمی تونم ننویسم.
4- * از ماهی - همچنان متنافرم.
5- * هیچ ولایتی تهران نمیشه و هیچ آبی هم به خوش مزگی آب تهران نیست.
6- * دوست پسر داشتن عزیز متاهلم نگرانم کرده ! یه حس زنونه ای می گه " درینگ درینگ درینگ ! خطره !!! "
7- * یه آدم چقدر می تونه با شعور و با فهم باشه ؟ یه آدم چقدر می تونه بلد باشه چه جوری برخورد کنه ؟ چه جوری میشه یه آدم
همیشه – به فکر همه باشه و با روی خوش همه رو خوشحال کنه و یادش بمونه که کی چیو دوست داره و چیو دوست نداره و چی خوشحالش می کنه و چی ناراحتش می کنه و مهمتر از همه اینکه - کسی رو فراموش نکنه ؟؟!!!! من یه انسان کامل پیدا کردم.
8- * پیشنهاد می کنم - هیچوقت – حتی از نزدیکیهای ولایت هم رد نشین !!!!!!!
9- * برای همتون دلتنگم !
10- * خوشحالم که رفتم.خوشحالترم که الان اینجام !