.

.

I don’t wanna let you go - so I’m standing in your way

 

می شه به رنگ قرمز هم عادت کرد !  می شه به رنگ قرمز هم علاقه مند شد !!!! من هم می تونم شامل این شدن ها بشم !!!!!

 

یه جای بلند و خنک بعد از یه هفته زندگی مورچه وار حسابی حالمو اورد سر جاش ! ( با اقتباس ! )

 

یه چیزایی راجع به رفتن و فرنگ و خونواده و .... می گفت ! حقیقتا مبهوتم و سنگین !

 

متنفرم ! از زندگیم هم مثل لپ تاپ و موبایل دوست درازمون و سر و صدا و چراغ حقانی و  ... حمدی و ... متنفرم ! نه تحمل خودمو دارم نه تحمل خودم رو !!!!!!

 

گفتم ؟؟

 

گفتم سنگینم ؟؟!!

 

آقا ! نکنید ! بشینید سر جاتون ! مگه این صندلیا میخ داره که نمی تونین آروم بشینین ؟؟؟ بشینین و اینقدر نرین رو نرو من . این نرو من ظرفیتش کمتر از این حرفاست. دونه دونه ! همه با هم چرا ؟؟؟؟ هول نزنین بابا -  .. تا صبح هست !!!!

 

خستگی بر من مستولی شده .

 


   

Do I have to say the words

Do I have to tell the truth

Do I have to shout it out

Do I have to say a prayer

Must I prove to you how good we are together

Do I have to say the words

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ملقب به عسل سه‌شنبه 11 مهر 1385 ساعت 11:32 ب.ظ http://30in.persianblog.com

قهرم هنوز باهاش !
این دوست درازمون رو خوب اومدی حقیقتا !
کی جز من و .....می تونه تا صبح باشه !؟!!!
.
.
.
:-( گفتم ؟!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 مهر 1385 ساعت 11:49 ب.ظ

اتفاقا منم سنگینم ،‌نه فقط جسما بلکه روحا حتی‌.
لپ تاپ و موبایل و چراغ حقانی و پ.ا و ...رو که نگو ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 مهر 1385 ساعت 02:07 ب.ظ

باز هم نمیفهمم.نکنه من نفهمم...!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد