.

.

I can't

 

نمی تونم .

 به تمامی مقدسات قسم که نمی تونم ، دست من نیست ، از توان من خارجه.

سالهاست همین جور بوده ، نه من اعتراضی کردم نه کسی ، گیرم که گاهی دلم هم تنگ می شده ولی نه خواستنی بود و نه اجباری و نه شرایط ایده آلی . ولی الان دیگه حتی تصویر سازی هم نمی تونم بکنم تو ذهنم چه برسه به اینکه فکر کنم واقعیته.

توضیحی هم ندارم براش فقط اینکه

من

نمی تونم.

 

از دیروز تا حالا لبم به صورت پرانتز بسته است.  یعنی اینجوری (: ، خوشم خیلی ، حالا چرا رو نمی دونم .

این هفته روزی ۱۲ ساعت کار کردم  . خوب بود.

شماها خوشتون نمی یاد٬ سنتی سنتیه ٬‌من باش شادم

نظرات 2 + ارسال نظر
ملقب به عسل جمعه 26 آبان 1385 ساعت 11:47 ب.ظ http://30in.persianblog.com

اگه تو از دیروزش تا حالا :) ای ، من از دیروزش تا حالا D-: ام !
گفتم در زندگیم فقط از همین جمله ی «من نمی تونم» ات متنفرم !

توری شنبه 27 آبان 1385 ساعت 02:51 ب.ظ

...؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد