از کجا شروع کنم ؟
دیشب شمعای روی یه کیک 1 کیلویی رو فوت کردم و رسما وارد 24 سالگیم شدم.البته بماند که شمع ها در اثر کمبود جا و فشردگی به هم چسبیده بودن و شعله آتیش رو به سقف زبونه می کشید – مسلما در اینجور شرایط به خصوص اگر شعما جرقه ای باشن دیگه فوت کار ساز نیست و تنها راه جلوگیری از آتش سوزی آبیاری کیک و شعماست و بعدش هم باز کردن پنجره ها - تو این سوز و سرما ! من همیشه آدم خوش شانسی بودم !
یه دسته گل از طرف جی جی پدر دریافت کردم ! اولین چیزی بود که به مناسبت تولدم دادن دستم ! اونی که خوب میفهمه تنها کسی بود که می دونست اگه دیشب نیاد بخشیده نمیشه !
نوشته بود : وقتی به دنیا اومدی داشت بارون میومد ولی هوا ابری نبود.این فرشته ها بودن که داشتن گریه می کردن چون یکی ازشون کم شده بود.تولدت خیلی مبارک.(اولیم ؟!)
آره عزیزم ! 5 آذر – اولین نفری بودی که 00:03 به ساعت گوشی من – ذوق زدم کردی ! خواستم بهت بگم – حقیقتا می دونی روزی که من متولد شدم بارون میومده ؟؟ حقیقتا چاقی ! بهونه ای - عاشقتم.
18 دقیقه با دوست دختر بازمون حرف زدم ! فی الواقع دوست دختر بازمون 18 دقیقه با من حرف زد ! پارسال سر صبح وقتی زنگ زد با خودم گفتم هنوزم یادمه – امسال وقتی پس از نیمه شب زنگ زد نمی دونستم چی باید بگم !!!! مدت ها بود که نشنیده بودمش - مدت ها بود کنار گذاشته بودمش – سوال دارم - چرا یادش بود ؟؟؟ چرا براش مهم بوده ؟ مهم که نه – ولی از یه آدمی مثل اون کاملا بعیده که تاریخ تولد کسی رو یادش بمونه و پس از نیمه شبش (!!) زنگ بزنه و 18 دقیقه هم صحبت کنه !!! شاید دست هایی پشت پردست : دی !
تیتانیم لذیذم ! فیلمی که از دیشب بازی کردیم دیدنی بود ! 15 دفعه از صبح با هم صحبت کردیم ! هر دفعه گله کردم که از تو توقع نداشتم که اینقدر دیر یادم بیفتی و اونم معذرت خواهی کرده و از گرفتاریاش برام گفته ! تا همین چند دقیقه پیش که زنگ زدم و فحشو کشیدم بهش که ازت متنفرم که بهم تبریک نگفتی و با هم دعوا کردیم و قهر !!! عاشقشم - اینو حقیقتا عاشقشم !!
12:47 دقیقه – دوست ورزشکارمون و دندوناشو انرژیشو و داد و بیدادشو تبریکاتشو و ... خداحافظی ! حالا بماند که 15 دقیقه پیش برای بار 8 ام زنگ زد ! عاشقشم !
همکاران محترم ..... جیغ جیغ های نان استاپ من در زمینه اینکه کادومو کجا قایم کردن و چرا بهم نمیدنشو و برام چی خریدن تا رو شدن کادو ! حقیقتا من در قبال کادو گرفتن نمی تونم مقاومت کنم – عاشقشم !
مامان خانواده و تبریکاتش و مسلما صحبت راجع به پسرش !
لزج !
خواستگارمو و احساس چندش در من !
پسر دایی کوچیکه و مامانش ! لولو !
توالی پیام های کوتاه تو که نمیدونم تا یه چه ساعت و 58 دقیقه ای ادامه داره – هر از چند ساعتی خندونم می کنه – می دونی – آدم مجبوره ناخود آگاه از سر ذوق بهت لبخند بزنه ! دوست داشتنی هستی ! عاشقتم !
کیکاووس ! انرژی ! تافی !!! نمی خوام تو امور شما دخالت کنم ولی حقیقتا نمی تونم نگم که عاشقشم !
دوست پسرم ! نمونه دوست پسرها ! نمی دونم چی بگم فقط می دونم که امشب - استثنا - تا صبح – عاشقشم !!! نصف خط کافیه چون اگه بخوام همه احساساتمو راجع بهش متفوران کنم همتون نیاز به کاسه پیدا می کنید ! عاشقشم !
دوست به ظاهر عاقلمون و تماس بی موقعش ! گفت : دیدم همه کورس دارن تو زود تر زنگ زدن گفتم یه موقع زنگ بزنم که دیگه هیچ امیدی نداشته باشی ! عاشقشم.
21:51 دقیقه و بابایی عزیزم ! هر چند بعضی وقتا خیلی بی خود منطقی میشه ولی من عاشقشم !
می رسیم به تو ! چی بگم راجع به تو ؟؟ چه جوری بگم که هیچ موجودی تو کل این عالم نمیتونه برای من نشونه ای از تو داشته باشه ؟ بی نظیری – تکی – یه دونه ای ! مسلما دنیا دیگه مثل تو نداره ! دیشب بهم گفتی تولت مبارک – امشب همون موقع من بهت گفتم تولدت مبارک ! خوشحالم که با همیم ! همیشه فقط یه روز مهم تو زندگیم داشتم ولی حضور تو باعث شده دو روز مهم داشته باشم ! مرسی برای این همه حس خوب که اندرون بنده ایجاد می کنی ! اونی که خوب می فهمه پارسال شب تولدی بهم گفت امیدوارم دیگه هیچوقت تو زندگیت اینقدر درد ناک نبینمت - حالا من همینو به تو میگم.یه عالمه آرزوی خوب میکنم برات - می دونم که لایق خوبی هستی.تولدت مبارک.
خوبم ، خوشم ، شادم ، سر حالم ، زنده ام .
یه صبح خوب می تونه با یه آهنگ خوب شروع بشه (که شد)
یه صبح خوب می تونه با رسیدن به موقع سر کار همراه باشه(که بود)
یه صبح خوب می تونه با نبودن یکی از همکارات تو اتاق خوبتر بشه (که شد)
یه صبح خوب می تونه با یه عالمه بالا پایین رفتن از طبقات به ظهر برسه (که رسید)
حتی میتونه با تمام مدت تو سر و کله هم زدن با همکارت و کل کل کردن باهاش و خندیدن و مسخره بازی دراوردن همراه باشه (که بود)
یه ظهر خوب با یه ناهار خوشمزه میتونه کامل بشه و چای سبز و بیسکوییت بعدش حتی!
میتونه تا عصر همچنان کار و خنده و کل کل ادامه پیدا کنه
تو یه روز خوب می تونه به همین سادگی خوب باشه وقتی دوست هنرمندت برای سومین بار از دیروز تا حالا زنگ میزنه حالت رو میپرسه ، دوست دخترت می پیچوندت و درس میخونه ، خواهر بزرگه آنلاین میشه و حرف میزنه باهات . رئیست زود میره .
حالا چه اهمیتی داره که دیروز یکی از بدترین روزای عمرم بوده؟ چه اهمیتی داره که یه قسمتی از خودم رو دیروز دیدم که تا حالا ندیده بودم؟ چه اهمیتی داره که از صبح تو ذهنم می چرخه که چه آدم چیپی بودم و نمی دونستم ؟
تمام مدت تلاش میکنم حرکت چیپ دیروزم یادم نیاد . احمقانه ترین کارم یادم نیاد ، یادم نیاد که حتی اون قدر قوی نیستم که 2 ساعت رو تصمیمی که مدتها تلاش کردم برا گرفتنش بمونم ، اونقدر قوی نیستم که مثل این سالها خودم رو پشت تصمیم هایی که یه نفر دیگه گرفته قایم نکنم ، اون قدر قوی نیستم که مسئولیت تصمیمی که گرفتم رو بپذیرم ، تصمیمی که مطمئنم یک درصد احتمال اشتباه توش نیست . ولی من قوی نیستم ، حتی چیپم . ولی همینم .