روزای خوبی رو نمی گذرونم !
فکر می کنم به خاطر انواع مدل فشارهای عصبی که بهم وارد شده – فوق العاده حساس شدم ! تقریبا از همه کس دلخور میشم - کاملا غمگینم ! همش هم غر دارم !!!
پدرم - مثل همیشه ( ! ) محکم پشتم رو خالی کرد و باعث شد که من نقطه آخر رو جلوی همه جملاتی که تو این 23 سال در زمینه حمایت هایی که ازم کرده نوشته بودم – بذارم و یقیین پیدا کنم که هیچوقت - هیچوقت - هیچوقت حامی خوبی برام نیست ! نه تنها حامی خوبی نیست بلکه اصلا حامی نیست ! حالا راحت تر می تونم با این موجود کنار بیام ! وقتی توقعی ازش نداشته باشم ...
خشمگینم به خاطر طرز فکر بیخودش ! از قدیم گفتن "کافر همه را به کیش خود پندارد !" واقعا فکر میکنه که چون خودش تو یه چنین شرایطی یه چنین حسی رو داشت - پس منم همینطورم ! کوچولو - راه درازه !!! من از این بادا نیستم که با این بچه بیدا نگرانی به خودم راه بدم !
دیشب خواب دیدم مرده ! این 4 یا 5 امین باریه که خواب میبینم مرده ! چاره ای نداشتم غیر از زار زدن ولی جالب اینجاست که این بار تو خواب به این نتیجه رسیدم که وقتی نیست - وقتی مرده - من چه جوری زندگی کنم ؟! تفسیر میکنم : فقط یه نفر هست که همیشه می تونم بهش تکیه کنم – فقط اونی که خوب می فهمه - با منه !
ولایت فوق العاده عالی بود - تنها چند روزی که تونستم کاملا آرامش داشته باشم.نه دغدغه کار و نه مشغله عاطفانه و نه تحمل کردن زحمات طولانیشون ! راجع به شوهر دختر داییم میگم - انسانی فرهیخته ! گفتم دور و ورم پر از موجودات خاصه ؟ این یکی از همه این خاص ها خاص تره ! مورچه ای خندان !
دوست خاصم هم شده دستگاه فشار ! بعضی وقتا خودم هم از حجم تحملم و صبرم می ترسم ! منتها مشکل اینجاست که پوسته درونی این صبر و تحمله یه کم سخت و دنودونه دندونست !
علاوه بر این که حساس و غر غرو و بدبین و بی حوصله و شکاک شدم - یه کمی هم حسود شدم ! شاید هم دچار بی توجهی شدم ! به هر حال الان - در حال حاضر مجموعه حس های مزخرف و خالص دنیا رو دارم ! شاید هم افسردگی گرفتم - چون در لحظه می تونم های های گریه کنم - یعنی همواره بغضمندم !
این بود update امشب من !!
سلام دوست عزیز .... ۲۱ گرم رو دیدم فیلم جالبی بود پوسترش رو تو وبم گذاشتم..... در مورد بابا هم بگم که ذات انسان اینجوری که فقط هوای خودش رو داره حالا بابا باشه یا هرکس دیگه ولی خب هیچکس بابا هم نمیشه ! این را باید مد نظر داشت....راستی هم سن خودم هستی! خلاصه خوشحال شدم...بقیه وب را آف میخوانم.
داشتم به دوست دخترم میگفتم که من میتونم این پاراگراف آخر رو کپی - پیست کنم چون خودمم دچارشم
البته دوست دخترم هم اذعان داشت که توانایی کپی-پیست رو داره
ببین اپیدمیه !
.
.
.
دوستت دارم در ضمن !!
راستی بهت گفتم...؟!؟! پس میدونی...