باور کردن همه این تغییرات برای من ثابت خیلی سخته ! ولی چاره ای نیست ! چیزی که مسلمه اینه که من دیگه نه انرژی فول دارم برای کل کل کردن با تو و شرط بندی و تو آب رودخونه زدن - نه دیگه حوصله و تحمل کنار اومدن با اخلاقیات چرت و پرت تو !
در ادامه مبارزاتم با شرایطم سعی کردم اتفاقات ملسی که در گذشته باعث می شد از خوشی به جیک جیک بیفتم رو تکرار کنم ولی انگار زود تر از اینها باید دست از مبارزاتم می کشیدم ! نه تنها بهم خوش نمی گذره بلکه تمام مدت یه احساس مزخرف که نمی دونم بی حوصلگیه – اضطرابه ( ! ) - ضعف اعصابه – تعهده یا هر چیزی تو این مایه ها رو خرکش می کنم ! آقا من دارم باور می کنم که دیگه اون روزا گذشت !
اتفاق جالبیه – در ادامه همه اتفاقات جدیدم - اولین چیزی که بعد از قطع مبارزاتم باهاش بهش رسیدم این بود که یه آدمی دو رو ورم هست که وجودش و حضورش شده جزیی از زندگیم !
گول خوردین ! منظورم این نبود – می خوام بگم این وجود و حضور فوق العاده لذت بخشه !!!
دوست مو سیخ سیخیمون – شاید ندونه - ولی هنرمندانه منو به فکر انداخت و باعث شد دست از مبارزاتم بکشم و تماشا کنم که آدم می تونه عاشق طرفش بشه – اگر بخواد !
فکر کنم دوباره داری شیرین می شی
یه مدته تلخ شدی آخه !
چه خوب...چه بد...خوب چیه؟ هردوش با همه دیگه.به خودم افتخار می کنم...
منم بهت افتخار می کنم !