باز داره میره ! باز داره میره ! می ترسم – همیشه ترسیدم – هنوز هم می ترسم ! 23 سالمه ولی هنوز هم وقتی با نیش بازم در رو پشت سرش می بندم - بغضم می ترکه . اتفاقی قرار نیست بیفته ولی اتفاق با کسی قرار نمیذاره ! تخته سنگ و کوه و جاده و ماشین و راه زن و … باید خیلی با مرام باشن که طرف رو قلقلک ندن ! میره - بازم میره !
همچنان قضیه دیر رسدن آدما ادامه داره ! اکثر آدما + خود من یا دیر میفهمیم یا کلا نمی فهمیم ! نمیدونم برای به موقع بودن چیکار میشه کرد . یه موقعی حرفایی رو میشنوم که شنیدنش شاید تا همین چند وقت پیش هم – می تونست همه زندگیمو از این رو به اون رو کنه ! اینکه اون رو خوش تره یا همین رو – واقعا چیزی نیست ک من بتونم تشخیصش بدم ولی می تونم بگم که مسلما خیلی فرق می کرد !
دنیا خیلی کوچیک تر از اونه که قابلیت نگه داشتن چیزی رو داشته باشه - قبل از اینکه ما تکون بخوریم پته هممون رو ریخته رو آب.کاش بلد بودیم کاری کنیم که این دنیای کوچولو چیزی واسه رو آب ریختن نداشته باشه یا حداقل حساب اینو می کردیم که چقدر به خودمون ضربه میزنیم !
تابستونه ! خورشید باز هم خودشو پهن کرده تو آسمون و خر کیفه از تابیدن ! گرمه - هلاکم - متنفرم !
صبر می خواد و تحمل.انرژی میخواد و توانایی.قابلیت می خواد ! می دونم خسته ای - می دونم غمگینی - می دونم بغض داری ولی می دونی که فهمیدم بیشتر از اون چیزی که فکرشو می کردم میتونی ؟! دعا میکنم.همه دعا می کنیم.همه آدمایی که تو این چند وقت خواسته یا ناخواسته پیداشون شده و تو دیدی که چقدر نگرانتونن - مسلما دعا میکنن !