بالاخره بعد از 9 روز "ات هُم" بودن امروز "ات ورک" شدم ! بماند که 9 روز مرخصی داری ولی اینجا ایران است و دختر تنها هیچ کجا مسافرت نمی تواند برود ، ولی خوش گذشت ، تا لنگ ظهر خوابیدن و تا صبح بیدار ماندن و باشگاه رفتن و دندان پزشکی به طور مداوم و حمام آفتاب گرفتن در سواحل استخر و کتاب و فیلم و موزیک پا برجا ! جای تو خالی که هی کار کردی و مرا به هیچ جایت نگرفتی.
آمدم بگویم فقط برای پست دیشبت، که من فکر نمی کنم ، تو هم دیگر یادش نباش ، تمام خاطرات من از اردیبهشت 82 تا تیر 86 یک عالمه نامه های برقی سند و رسیو شده بود و تعدادی دفتر خاطرات و کارت و کادو تولد و 3 تا جعبه دست ساز که عاشقشان بودم به علاوه یک عالمه عکس و آهنگ و کتاب و یک تسبیح 108 تایی و شمع و عود و .... دردسرت ندهم که همه و همه را به زباله دانی سپردم و زباله دانی را هم خالی کردم . حالا پاک ِ پاکم. حالا دیگر در حال زندگی میکنم . نه در آینده و گذشته . اصلا می دانی چه شد ؟ چند وقت پیش که اپلیکیشن پر می کردم برای دانشگاه ها ، یک دانشگاهی در انگلستان چشمم را بد جوری گرفته بود و دیدم شرایط بورسیه کردن ایرانی ها را هم دارد ، داشتم می خواندم که چه می خواهد و چه نمی خواهد که گیر کردم در معدل کل 16 اش ، یادت هست درس که می خواندیم چند ترمی زده بودم به رگ بی خیالی و می خواستم از رشته ام انصراف دهم و هی دپارتمان موسیقی هنر های زیبا می رفتم و می خواستم موزیک بخوانم ؟ آخرش هم شد دیسک کمر گرفتن و خانه خوابیدن و غدغن کردن دکتر جهت تمرین جدی پیانو و بریده شدن پایم از هنرهای زیبا و دوباره برگشتن به دانشگاه و درس و نمره ؟ همان دیگر ، آن 2-3 ترمی که درس نخواندم معدل کل ام را کشانده پایین و حالا مجبورم با ترس و لرز سراغ دانشگاه ها بروم . می خواهم بگویم حالا هم که من خوب و بد زنده ام و جسارت خودکشی هم ندارم ، باید برای خودم انگیزه بتراشم و هدف بسازم ، زندگی که می گذرد ، تنها چیزی که از این روزهای غم گرفته ام می ماند عقب ماندگی ایست که از زمانم خواهم داشت . مجبورم خوب باشم و هدفمند و امیدوار به زندگی. دیگر همه چیز گذشته و جای برگشت به عقبی هم وجود ندارد مجبورم به جلو بدوم و حتی پشت سرم را هم نگاه نکنم . تا اگر 4 روز دیگر چیزی در همین مایه های دانشگاه پیش آمد که می آید حتما ، نگویم دختر تو که آخر لیسانست را می گرفتی آن چند ترم الواتیت چه بود ؟ دختر تو که خودکشی نمی کردی ،آخر چرا زندگی نکردی؟ وقتی مردم هنوز اینقدر رو دارند که مرا با همان اسم همیشگی ام خطاب می کنند و جوری رفتار می کنند که انگار نه انگار اتفاقی افتاده ، من چرا خودم را ناراحت کنم ؟ با آه و ناله ی من که آی مرا به بازی گرفته چیزی عوض نمی شود ، تقصیر من ِ ضعیف است که گذاشتم همچون اویی بازی ام دهد ، بازی بود من جدی اش گرفتم . خودم می دانم که غیر از خوبی نکردم ، من چیزی از دست نداده ام ، او محبت مرا از خودش گرفته . روده درازی کردم خواهر جان ، فقط آمدم بگویم من فکر نمی کنم تو هم دیگر یادش نباش.
حالا این ها را بی خیال ، این 2 تا را کنار هم گوش کرده ای؟ نامجو - شجریان
زندگی رسم خوشایندی ..... نه جانم - زندگی بازی قشنگیه ! آره عزیزم - وقتی خودکشی نمیکنی - پس زندگی کن !
وای چه عکس خوشگلی !
خسته نباشی!!