حاصلش 3 روز استراحت بود تو خونه ! روزای شگفت انگیزی بود از این بابت که بی سابقه بود بتونه زمین بزنتم و بی سابقه بود که به طور مداوم نرم سر کار ! حاصلش 14 عدد جدول حل شده بود و چند سری Theme و مقداری قرص جوشان ( من میمیرم برا قرص جوشان !!! )و چند تا فیلم بیخود و یه فیلم بی نظیر و با خانواده بودن مداوم به خصوص اینکه دقیقا در این چند روز به طور بی سابقه ای اونی که خوب میفهمه و یه دونه پسر عاقلمون یک ضرب تو اتاقم بودن و علاوه بر اون یه بچه گربه چند روزه که از کف دست هم کوچکتره به نام Oscar بهمون پیوسته و همواره در حال شیون کشیدنه به طوریکه حتی اگه اون هم شیون نکشه من صدای شیون بچه گربه می شنوم - بماند که این وسط نتونستم تحمل کنم و یه روزشو از 3 تا 9 سعادت آباد بودم !!! نهایتا این که الان بهترم ! گوش هام نمی شنوه – صدام در نمیاد – نفسم بالا نمیاد - مهمتر و درد ناک تر از همه مزه غذا ها رو نمی فهمم - سرم درد می کنه و ضعف دارم ولی رویهم رفته خیلی بهترم !
پی نوشت غمگین :
کوچولوی قد کف دست - امروز مرد !
اْه ، من نمی دونستم استراحت مطلقی!
بهتر هم میشی عزیزم ، اگه ملایم تر کار کنی.
خب پس به خیر گذشته...
زده ام فالی و ... پنی سیلینم آرزوست!!!
آقا مثکه شما همواره کوچولوی قد کف دست کشون دارین!!
مرد :( من چند وقتیه اعصاب بسیار ضعیفی پیدا کردم.. شاید کسی باورش نشه اگه بگم از مردن کوچولوی کف دستی که هیچی ازش نمی دونم بغضم گرفت !!