گفتی زندگیمو کجا میتونم پیدا کنم ؟ گفتم کی گم شده ؟
من زندگیمو گم کردم . اینجا نه پنیر هست نه موش ! میخوام از اینجا برم – سیل اومده آیا ؟
یه دانشگاه سبز داشتیم که حالا یکی دیگه گذاشتن جاش – سفید و آبی.یه قلعه داشتیم برای فرمانروایی که حالا چند تا پله داریم با یه مشت مارک لباس زیر مردونه.یه اتاق داشتیم – کوچیک و جمع و جور و گرم که الان دیگه نه جمع ـ نه گرم .یه کتابخونه داشتیم مخلوط که حالا پر از شیشست.یه مشت صندلی گردون داشتیم که حالا همشونو بردن واسه بازیافت.یه پارکینگ بزرگ داشتیم با 10 تا ماشین و یه مشت تولد که حالا نه جا برا 10 تا ماشین داره نه تولد.یه یاشیل داشتیم با فیله مرغ که حالا جاش کابانوس داریم.یه ساغر داشتیم با یه میز 20 نفره برای ناهار که حالا دیگه میز 20 نفره پر نداره.یه عالمه روزای خوش داشتیم که حالا فقط خاطراتشو داریم.
کاش با شما اومده بودم .دلم باکری و همت و سطل آشغال نو و تخته وایت برد و خط کشی سفید و .... نمیخواد – دلمم خودمون رو میخواد – میفهمی ؟
اینجا سیل اومده – من میخوام از این شهر برم !!!!!
بینگو ! شما وارد مرحله جدیدی شدید – برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
برو عقب - فاصلت زیاده !!!!!!!
منو بکشید بیرون !
من هی به تو میگم بیا بریم تو نمی یای !
در ضمن کسی جایی نرفته همه هستن . یه ذره کمتر یه ذره دورتر!
ای بابا !ای بابا ! چی بگم !
دانشگاهمون شده سگدونی ِ سفید و آبی با عکس ِ آقا ، با زمین ِ آسفالت شده و تخته های تا شو !!!!!!! با دیوارایی که تمیزن ! نه حتی یه نقاشی بی ناموسی داره ، نه شماره تلفن و تقلب ! !
که اصلا دوست داشتنی نیست !
ای داد بیداد ......
-----------------------------------------------------
اتفاقا منم اون گربه رو گذاشتم که شما ببینی و لذت ببری .
از پست اول بلاگت خوندم امروز تا آخری. از آشنایی با بلاگت واقعا خوشحالم.