زندگی روزمره منم حکایتی شده !
کله صبح - ۶:۴۰ با صدای مارش نظامی که از موبایلم بلند میشه چشمامو باز می کنم . یه فحش آبدار نثار باعث و بانیش می کنم و از جام پا میشم حالا بماند که این مارش نظامی پخش بشه یا نشه - من راس ۶:۴۰ با ساعت کوک شده مخچه عزیزم - بیدار می شم !
با شصت پای راستم کامپیوترم رو روشن می کنم و مستقیم میرم زیارت - سر راه برگشت - به عادت ۱۵ سال اخیر با استفاده از آب جوشی که پدر محترم - به عادت ۳۰ سال اخیر از ساعت ۵ میذازن بجوشه - چایی دم میکنم.میام پای کامپیوترم و ۳ تا وبلاگ کاملا خصوصی رو باز می کنم و در همین حین هم ماهرانه خط چشمم رو می کشم !
صبحانه - در ۵ دقیقه خورده و جمع و جور میشه و من در ۱۰ دقیقه لباس می پوشم و از منزل خارج میشم.به عادت ۵ سال اخیر با صدای چرخیدن کلید توی در - پدر محترم در اتاقشو باز میکنه و هروله کنون خودشو به من میرسونه و البته - هدفش از این کار - آب دادن گلدونای توی راهرو ـ - نه بدرقه من !!!!
۸ صبح کارت می زنم - تا ۵ عصر عین مورچه کار می کنم - بعضی وقتا شیطنت می کنم - هر چند ساعت یه بار ۵ دقیقه می خندم - راس ۱۱:۳۰ ناهار می خورم !
چه فرد باشه چه زوج - سعی می کنم دوست پسرم رو ببینم که مبادا فراموشش کنم ! به محض رسیدن به منزل به تیتانیم زنگ می زنم - شام می خورم - با پدر محترم جدول حل می کنم - هر چند روز یک بار با جمعی از دوستانم حرف می زنم - در اولین فرصت می خوابم !
اخیرا در اثر خستگی مفرط - حتی خواب هم نمی بینم که یه تنوعی توی برنامه مورچه وارم ایجاد شه !!!
من انسان فوق العاده خوشبختیم .
توی این زندگی ِ مورچه وار ِ همراه با خوشبختی ، میشه یه لطفی بکنین ، سینما رفتن و ولگردی و برلیان و قلیون کشی و کرج و مستی رو هم یه جایی بدین !
بی صبرانه منتظر ِ زیارتتون هستم !!!!
تو انسان فوق العاده خوشبختی هستی . کار کردن مورچه ای خیلی بهتر از خری ٍ .
با من خیلی وقته حرف نزدی ؛ من جزء جمعی از دوستان به حساب نمی یام؟
الان که اینو خوندم یادم افاد اونی که دنیا دیگه مثل اون نداره پلاک نداره که شامل زوج و فرد بشه؟!؟!؟!