می تونم بگم دنیا قشنگ تر از این نمیشه ! می تونم بگم زندگی بهتر از این نمیشه ! می تونم بگم هیچ کسی بهتر از تو نمی تونه منو بفهمه ! می تونم بگم دوستایی بهتر از این نمی تونم پیدا کنم ! می تونم بگم غذا هایی خوشمزه تر از این وجود نداره ! می تونم بگم خوشبو تر از پرتغال بویی نیست ! می تونم بگم دوست پسری بهتر از دوست پسرم زاده نشده و نمیشه ! می تونم بگم کاری بهتر از کارم نیست ! می تونم بگم هوایی به این خوبی هیچوقت نبوده و نیست ! می تونم بگم ماه هیچوقت به این نازکی نبوده ! می تونم بگم دل تنگی قشنگ تر از دل تنگی برای دوست خیلی خونسردمون نداشتم ! می تونم بگم هیچ رژ لبی بهتر از رژ لب قلبی ( !! ) Etude تولید نشده ! می تونم بگم هیچ فیلمی قشنگ تر از همه فیلمایی که تا حالا دیدم نیست ! می تونم بگم دیگه از دستت ناراحت نیستم ! می تونم بگم دوست دخترم رو می پرستم ! می تونم بگم هیچ آرامشی بیشتر از اینی که الان من دارم نمی تونه باشه ! می تونم بگم هیچ حسی بهتر از این نمی تونه باشه ! می تونم بگم هیچ وقت اینقدر خوش و خرم و راضی نبودم ! می تونم بگم تو یکی از عزیز ترین دوستای منی ! می تونم بگم من رو ابرام ! می تونم بگم اینجا اوجشه ! می تونم بگم اوجش خیلی مرتفعه ! می تونم بگم از ارتفاع نمی ترسم ! می تونم بگم حتی از سوسک هم نمی ترسم ! می تونم بگم همه رو دوست دارم ! می تونم بگم دلم همه رو می خواد ! می تونین بگین دیوونم یا نه ؟؟؟!!!!
حقیقتا منُ یادت رفته ! فک نمی کردم اینجوری باشی )-; take care کن
واقعا یعنی ممکنه من تورو یادم بره ؟ مبایلت اس ام اس نمی گیره ، زنگ هم میزنم خاموش ِ ، فکر میکنی چه جوری میتونم بت نشون بدم یادتم ؟البته اگه ایمیلت رو چک کنی و اینجا رو بخونی متوجه توجهاتم میشی .
وقتی دوست دخترت نباشه ، عده ای آدم همش بهت توجه می کنن تا تو جای خالیش رو حس نکنی.
من و دوست جونم خیلی همدیگه رو دوست داریم ، من و دوست جونم بی نهایت درک از هم داریم ، من و دوست جونم وقتی یه موضوعی پیش می یاد رو تائید همدیگه خیلی حساب میکنیم ، من و دوست جونم دو تا دوست بی نظیریم که به نبود همدیگه به هیچ وجه فکر نمی کنیم ، با اینکه عمقش خیلی زیاد ِ ، بر خلاف چیزی که همه فکر میکنن سطح ارتباطمون اونقدرا زیاد نیست. ، تو این یه هفته سطحشم زیاد شد ، دوست جونم هر شب حالمو میپرسید و امروز هم اومد منو برد گردش .من و دوست جونم امروز یه کافی شاپ باحال و خوشگل رو کشف کردیم . از این موضوع خیلی خوشحالم . گشتن تو میلاد و خرید نکردن هم خوب بود .
مهمترین موضوع امروز مصاحبه ظهر بود ! شرکت خوفی بود ، حیف که نبودی با هم بریم ، متاسفانه یا خوشبختانه تو این مصاحبه قبول شدم و مجبورم از شنبه آینده با محیط کار جدید و آدمای جدید و کار جدید آشنا بشم ، خیلی ترس دارم برای این تغییر شرایط. چرا نیستی که بات مشورت کنم ؟ گفتم خیلی شرکت خوفیه ؟ گفتم حقوقم 2 برابر چیزیه که الان میگیرم ؟ گفتم ولی ته دلم راضی نمیشم که تیتی و مهماندار و آقای ریشو و آقای شاد و دوست هنرمندم رو ترک کنم ؟ ولی چاره ای نیست چون کارشو دوست دارم .
جات خیلی خالیه ، چون امروز در حال تصمیم گیری ِ اینکه کجا گردش کنیم بودیم که دوست جون گفت به سینما فکر نکن چون بدون دوست دخترت امکان نداره بریم ، گفت به آبمیوه برلیان هم فکر نکن چون اونجا هم 2 نفری بدون تو نمیریم . عزیزم میبینی چقدر جات خالیه؟
الانم دلم یه لیوان شیر داغ می خواد .
امروز یه روز خوب بود ، خیلی خوب
امروز بی نهایــــــــــــــــــــــــــــــــــت گرم بود ، چون فن اتاق هم خراب بود و تنها کاری که می کرد این بود که یه مشت باد گرم مزخرف تحویل ما می داد ، با وجود شلوغی و گرمی و پر کاری امروز نباید وجود یه موجود پر انرژی و سرحال و فعال و خندان رو فراموش کرد که تحت هیچ شرایطی دست از ادا در اوردن و مسخره بازی و ایجاد محیط مرفه برای دوستان کوتاهی نمیکنه ، اونم آقای رئیس ِ !
با اینکه گرم بود وشلوغ و پر کار ، و خستگی بسی بر من مستولی شده بود ، نمیتونستم از همراهی یه خواهر بزرگتر برای خرید مانتو و روسری و کفش منصرف بشم (نمی دونم چرا با اینکه خواهریم اسمامون یکیه ! )، خرید مانتو با موفقیت انجام شد ولی در انتهای خرید که مشغول خرید جایزه برای خودمون بودیم یه پیغامی اومد که پدر آقای شاد فوت کرد !
هیچ وقت فکر نمی کنم دیگه پیش بیادساعت 19:30 تا 20:45 با کسی غیر از خواهر بزرگه روی صندلی وسط چمن های سر پل تجریش بتونم بشینم و با خیال راحت بی توجه به نگاه های ملت لیوان کاپ کورن ام رو دستم بگیرم وبخورم و سر موضوعات اساسی بحث کنم. (حضور فعال 3 تا عمله هم که شونه به شونه ما روی همون صندلی نشسته بودن نباید فراموش بشه ). دید زدن ماشین ها و آدمها و دیدین شکلک هایی که موجودات جلف از خودشون در میاوردن خیلـــــــــــــــــــــــــی لذت بخش بود .
ساعت21:30، 13 تا آلبوم موسیقی خریدم که چند تاش تکراریه و چند تاش بی نظیر . کاش بودی و این سی دی ها رو با هم گوش میدادیم .عزیزم بی نظیره.
با اینکه خستم و دستم هم خیلی درد میکنه و پدر آقای شاد فوت کرده و ... ولی هنوز کلی انرژی دارم . می تونم تا صبح این 13 تا آلبوم رو گوش کنم و کتاب بخونم و به یه عالمه چیز خوب فکر کنم ، ولی حیف که نمی تونم ، فردا صبح باید برم برای مصاحبه . نمی دونم باید آرزو کنم که این شرکت منو بپذیرن و در نتیجه من کار فعلیم رو بی خیال بشم یا من تو مصاحبه رد بشم و تا پنج ماه دیگه با گرما و سرمای مزخرف خیابون آزادی بسازم و کنار همکارای خوبم بمونم .
حضور پیدا کردن در محل کار و کلاس فرانسه ، دیدار دختر مهربون ، سر زدن به آقای دارینوش ، دیدن سریال های چیپ شبانگاهی تلویزیون و صحبت 10 دقیقه ای شبانه با دوست دراز مون ، تنها کارایی بود که از دستم بر می اومد تا بتونم بی خیال اون موش کوچولو بشم که سعی میکنه مغزم رو بخوره و انرژیم رو تخلیه کنه . بش بگین رو اعصاب من پاتیناژ نره .یکی بش بگه حواسش به سن و سال من باشه ، بچه که خر نمی کنه . هر چند من چیزی هیچ وقت به روش نمی یارم.
تقاضا کردم که دوستان به بنده توجه کنند و 5شنبه منو شام ببرن یه جایی که پیتزا بخورم ، با تقاضای من قبل از اینکه من بگم موافقت شده بود . من عاشق این دوست جون هامم که از پیش می دونن من چی میخوام .
الانم دلم باواریای هلو می خواد ، که بریزمش تو اون لیوان آب جو که یه عالمه یخ توشه.
روز دوم ِ ، منم که آدم صبوریم .
م.م. دارم میرم فرودگاه x: دیگه سفارش نمی کنم . دوست دارم x:
آخرین sms اش بود .
امروز بی حوصله و کسل و مزخرف بودم ، حوصله هیچ کاری نداشتم ، حتی سر کار نرفتم . به چیزای مزخرفی فکر کردم .
مداوما به یه موجود حسود فکر کردم که جدیدا پیداش شده و من هیچ ازش خوشم نمی یاد . به قابلیت هایی که ندارم فکر کردم ، به کار جدید پیشنهاد شده بم فکر کردم ، به ساعت روی دستم نگاه کردم . به دوست دخترم که نیست فکر کردم ، امروز به طرز مسخره ای می خواستم که خوب نباشم و حوصله هیچ کس رو نداشته باشم و سگ باشم . هیچ کس هم مخالفتی نداشت .
الانم دلم چیپس و ماست موسیر میخواد .