-
اندر حکایت گربه !
یکشنبه 8 آبان 1384 21:34
این گربه جماعت - موجودات اعجاب انگیزی هستن !!! وقتی مار میبینن - یه پنجولشون رو میتپونن رو مماخشون - با اون یکی هم سعی میکنن مار رو بپنجولن ! یه توجیه منطقی هم برا این کارشون دارن - اونم اینه که تنها جایی که مار میتونه گاز بگیره همین مماخه ! بقیه جاهای گربه چون پرـ پشم و پیلیه - مارـ به گوشت نمیرسه در نتیجه خطری نیست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبان 1384 23:32
اولا که دیدی بد قولی نکردم پیشی! دوما خسته نباشی از صبح تا حالا اینهمه کلاس داشتی سوما کی میگه بشینین با مادر خانواده تصمیم بگیرین برنامه امروز رو cancel کنین؟ نشد بشینیم در مورد فیلم bitter moon درست صحبت کنیم ولی این یه هفته تنها جمله ای که مدام تو سرم می چرخید این بود که یه لحظه است . تو یه لحظه همه چیز از این رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهر 1384 23:13
مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است من خلاف جهت آب شنا کردن را - مثل یک معجزه باور دارم آخرین دانه ی کبریتم را میکشم در این باد هر چه بادا باد !!! "سهراب سپهری"
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهر 1384 23:38
م...م... خانوم رو نمیدونم - ولی من عمرا بتونم تا عید صبر کنم که شما تشریف بیارین ! دیگه طاقت نمیارم ! خودم اینجا - دلم اونجا .... مولوش جان - شما نمیگی - عید بیای - زمستون تموم شده - اونوقت - م... م... خانوم لباس پشمیش رو نمیتونه بپوشه !!! من اینهمه گل خریده بودم که با هم بخوریمشون !!! آخه چرا ؟ هی رفتم اینور - رفتم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهر 1384 23:47
Who r u carrying all those bricks for ? God ? is that it ? God ? well i'll tell u, let me give u a little inside information about God.God likes to watch.He's a prankster.think about it, he gives men instincts.he gives u this extraordinary gift and then what dose he do ? i swear, for his own amusement, his own private...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهر 1384 23:33
در روند پیشرفت هام در زمینه همزیستی مسالمت آمیز با یک موش از تیره لاغر.قد بلندها - باید عرض کنم که امروز در ساعت ۶:۳۰ به وقت امروز - یهو - دلم برا این موش لاغر.قد بلند تنگ و تاریک و کوچولو شد و درخواستی دادم مبنی بر اینکه « لطفا به من توجه شود - با من تماس ( فقط تلفنی ) گرفته شود » به محض ایراد متن سلام علیک از طرف...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهر 1384 23:36
Is Love what u thought, when u first began, yeah U got, what u want, u can hardly stand it, though by now u know it's not going to stop it's not going to stop it's not going to stop till u wise up U're sure, there's a cure and u have finally found it u think, one drink, will shrink u till u're underground and living...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهر 1384 23:01
یه عالمه بازگیل زرد و صورتی دارم که همش پر محبت و علاقست و من به تعدادشون غصه دارم ! باز این واقع بینی مضحک شد سر خط دردسر ! باز نتونستم براش یه سناریو بنویسم و خودمو کوبیدم تو داستان که همه چیو به طور زنده ببینم و همه حدسا و فکرامو ثابت کنم. راضیم نمیکنه !!!! دوست بیش از حد منطقیمون پارسال ازم پرسید چرا ؟ گفتم راضیم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهر 1384 23:32
گربه ها نمی تونن رو یه خط صاف راه برن ... ! از خط صاف اومدم بیرون ! راهم و عوض کردم.این بار به یه شیوه جدید پا گذاشتم تو یه راه جدید ! یه جوری خودمو سورپریز کردم که یه چند وقتی طول میکشه تا از شوک بیام بیرون ! البته اینم بگم که شوکش خیلی خیلی لذت بخشه ! جالبه و فوق العاده انگیزه بر انگیز !!!!! هنوز نیشم بازه ! کودک...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریور 1384 01:50
یه ریتم آروم و ملایم برا یه ذهن درگیر و خط خطی لازمه ! پدر گرامی همیشه وقتی یه کار کوچیک داره که میمونه تو صف انتظاره - میگه این شنبه حتما انجامش میدم - این شنبه ها اینقدر میان و میرن و کار رو انجام نمیده که دیگه به فراموشی سپرده میشه.شده داستان من ! از این شنبه قراره برم زیر کتابا - ولی به قول فسقلی - این کارا به رنگ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریور 1384 22:16
بین حسرت و عذاب وجدان کدومو انتخاب کنم ؟؟؟ باز مثل همیشه - من کمک خواستم و هیچکس نیست ( غیر از تو ) - این یکی که چپیده لا خاندان شوهر - اون یکیم که از این ور خونه اسباب کشی کرده اونور و دستش بنده ! من موندمو خسرو و مجنون و فرهاد !! ااینقده بدم میاد از این کارا که مثل این شکست خورده ها بشینم و به این جور چیزا فکر کنم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 شهریور 1384 20:25
کم کم دارم دیوونه میشم ! یکی جلو منو بگیره . یه فکر مزخرف تو کلمه که داره کوچولو کوچولو گاز میزنتم - یه فکری که با تمام اعتقاداتم و ارزشامو حرفامو ادعاهام مغایرت داره اونم این هوا...... !!! دلم نمیخواد بهش فکر کنم چون حتی فکر کردن بهش باعث میشه از خودم متنفر شم ! حالم بهم میخوره از کثافت بودن خودم ! یکی جلو منو بگیره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریور 1384 22:54
به همین راحتی ؟ رد میشی میری ؟ بابا تو دیگه کی هستی ! دست منو از پشت بد جوری بستی . مگه من مجبورت کرده بودم ؟؟؟ چی فکر کردی با خودت ؟ فکر کردی خبریه ؟ خیلی باحالی ؟ خیلی دلبری ؟؟؟!!! از این خبرا نیست ! توام یکی مثل بقیه - میای و میری.اومدیو رفتی - هیچیم نشد - هیچیم عوض نشد - کسیم نمرد ! فکر کنم یا نفهمیدی یا بد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریور 1384 21:46
نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای دریغا - به برم میشکند !!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 شهریور 1384 20:47
خنک آ ن قمار بازی که بباخت هر آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر !!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریور 1384 04:22
اصرار نکن چشمام رو باز نمی کنم . امکان نداره چشمام رو باز کنم . بگو بگو دارم گوش می کنم. تو حرف می زنی و من رویاها رو دنبال میکنم . تو شعر می خونی و من خیال پردازی می کنم . تو شعر می گی و من به ذهن کودکانم فکر می کنم . من ساکتم و تو داری زندگیت رو می گی و خیال ترسیم می کنی و من سکوت می کنم و تو نمیتونی حتی لبخند رو تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 شهریور 1384 21:43
رسم زندگی همینه - گاهی سخته - گاهی ساده !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 شهریور 1384 21:41
دارم سعی می کنم یادم بره - یا دارم سعی می کنم یادم نیاد ؟؟؟ مهم اینه که یه « سعی » دارم می کنم. فعلا که خوب جواب داده و راضیم - تا کی گندش در بیاد - نمی دونم ! نه که خیلی خودم سالمم - آدمم ! این فسقل بچم با جسارت تموم میره روم ! منتها - این دفعه رو دیگه حسابی مالیده ( دو نقطه دی ) هر آنچه که شما بخواهید فسقلی !!!!...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 شهریور 1384 23:39
ما که نفهمیدیم چی شد ! شما فهمیدین ؟ یه روز خوبی - یه روز بد . این چه صیغه ایه من نمی دونم. همه مردادیا اینجورین ؟!؟ والا ! نصفه شب زنگ میزنی محبتو اما.. می کنی - هر چی من کوک زدم و میشکافی میری پی کارت ! منم که تو کف - تقه بهم بزنی پا میشم واست می رقصم !!!! بلدی آدم باشی ؟؟ یا برو - یا بمون ! اینجوری منو لنگ تو هوا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مرداد 1384 03:26
شما دیر میاین یا من زود می رسم؟ یا اینقدر زود وارد زندگی یه نفر می شی که 2 سال بعد به خودت و همه کارات می خندی و به خودت می گی احمق ! میدونی اگه الان همه موقعیت های 2 سال پیش بود چه غوغایی می کردی؟ یا اینقدر دیر میرسی که فقط به اندازه شنیدن این جمله فرصت هست: " وای ، تو تجسم همه رویاهای منی ، تو همونی که من اینهمه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مرداد 1384 22:09
دندونی که درد میکنه رو باید کند و انداخت دور ! حالا هی فس فس کن و خودتو گول بزن که دارم حالشو می برم . نکن !! نمی دونم منتظر چی هستی - واستادی که واستادی که چی بشه ؟ چی قراره عوض شه ؟ چی قراره بهتر شه ؟ اصلا مگه چیزی هست که بهتر و بدتر داشته باشه ؟ به خدا سر کاری ! نمی فهمی ؟؟! می فهمی ولی خودتو زدی کوچه علی چپ . نکن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مرداد 1384 23:03
بس که این مدت اتفاقای عجیب و غریب و غیر قابل پیش بینی افتاده و بس که خودمو چلوندم تا بتونم همه چیو توجیه کنم - تا همه چی ختم به خیر شه - احساس له شدگی مفرط می کنم ! نمی دونم چه جوریاست که وقتی یه موضوعی پیش میاد که آدم و میذاره زیرـ فشار - یهو همه چیو همه موجودات هم دست به دست هم میدن و بی خیال حیای گربه میشن و شروع...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مرداد 1384 01:04
حفره های ذهنم بوی نا می دن ، بوی کهنگی مدت هاست ذهنم رو خالی کردم ، نمی دونم چرا این حفره ها همیشه می خوان حفره بودن خودشون رو اثبات کنن . چشمام هی آبستن اشک می شن و هی بارور نمی شن ذهنم هی از هیچ پر میشه و هی خالی نمی شه هی تاریخ رو بالا می آرم و هی هیچ قی می کنم هیچ این کلمه زشت بد ترکیب بد ت حریر می خوام فرار کنم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مرداد 1384 02:02
یه مدته که واژه تنهایی توجهمو خیلی جلب کرده.همیشه فکر می کردم آدمایی که دم از تنهایی میزنن - دارن ادا در میارن - تنها نیستن ولی دوست دارن که اینجوری فکر کنن !! راجع بهش بیشتر فکر کردم و به اینجا رسیدم که همه یه تنهایی برای خودشون دارن - توی حریم شخصی هر کسی این تنهایی هست ! وقتی یه سری مسایل پیش می یاد - خیلیا هستن که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مرداد 1384 01:43
داشت در مورد نقش اول و دوم و سیاهی لشکر یه چیزایی می گفت که حواسم پرت شد ، همیشه سر حرفای مهم حواسم پرته ! خیلی وقته که فکرم درگیر این موضوعه ولی نمی تونم جمع وجورش کنم ، تا حالا فکر کردی نقشت تو زندگی چیه ؟ همیشه دلم می خواسته نقش اول هر بازی رو من بازی کنم ، اگه کاری می کنم بهترین باشه بهترین آدم باشم و بهترین...