-
Psycho
یکشنبه 12 شهریور 1385 01:40
چی بنویسم؟ دارم از خوشحالی بال در می آرم. حدود یک ماه پیش یه نفری اومد زنگ خونه ام رو زد و گفت خانم ِ فلانی ؟ گفتم بله . گفت یه پاکت ِ دارین ، بیاین تحویلش بگیرین . رفتم پایین دیدم تو یه پاکت نامه 4 تا سی دی ِ ، روش هم اسم و آدرس من نوشته شده . گفتم این چیه ؟ گفت برای خانم فلانی از طرف موسسه فلان یا شایدم شرکت فلان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 شهریور 1385 22:01
بین این همه غریبه تو به آشنا می مونی حرفای تلخی که دارم من نگفته تو می دونی من پر از حرفای تازه عاشق گفتن و گفتن تو با درد من غریبه اما تشنه شنفتن صدای ترد شکستن مثل گریه با صدامه تلخی هق هق گریه طعم سرد خنده هامه گرمی دست نوازشگر تو مرهم زخمای کهنه منه تپش چشمه خون تو رگ من تشنه همیشه با تو بودنه مل مل ابری دستات پر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 شهریور 1385 21:39
براش استرس دارم . براش نگرانم . سختشه – زیر فشاره ! چند شب پیش اینجا بود . فقط خودم بودم و خودش ! اون گفت و منم گفتم. برا خودم که نه – ولی برا اون بغض داشتم ! چشمای سیاهش پر اشک بود . صدای گرمش میلرزید ! غمگین بود و دردناک . وقتی یه دردی عمیق باشه – حتی تو دهه سوم هم می تونه بلرزونه . گفت درس می خونم چون این تنها...
-
آی ام ا ویکتیم او سافت ور کانترفتینگ
شنبه 4 شهریور 1385 23:23
دوست دختر ، جزء پرایوسی آدم محسوب می شه خود به خود. حس خوبی دارم. حس ِ ویکتیم بودن دارم . آخه " آی ام ا ویکتیم او سافت ور کانترفتینگ " ( I am a victim of software counterfeiting )
-
سفر نامه مارکوپولو ( ۳ )
پنجشنبه 2 شهریور 1385 22:14
1- من یه انسان " کامل " پیدا کردم ! با یه هوای گرگ و میش شروع کردم ! به محض رسیدن به ولایت با پدر محترم رفتیم ملاقات جدم !!! رفتیم وسط بازار ولایت و بعد محترمانه وارد " سرای ملک " شدیم که چند سالیه جزو میراث فرهنگی ولایت شده و قبلا – یعنی حدودا تا 50 سال پیش – تمام و کمال – مال جدم بوده !!!! پدر محترم یه چند لحظه ای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 مرداد 1385 21:26
آقا ! با من بای بای کنین ! دارم میرم ولایت .... آقا ! عمرا ولایت ما رو دیده باشین ! حالا هی شما ها برین قم و تبریز و ..... عمرا مثل ولایت ما رو دیده باشین ! والا ! آقا ! خوب باشین ! شیطونی نکنین - از خونه خالی ها سو استفاده نکنین - یه وقت مهمونی نگیرینا ! - قلیون نکشین - عرق خوری هاتونم نگه دارین تا بیام !!! آقا ! به...
-
Pichoondan GF i ke khodesh asre 5shanbe tanhat mizare
جمعه 27 مرداد 1385 01:38
گفتین تا حالا نرفتین سینما که تنها تماشاچی فیلم شما باشین؟ من رفتم امشب. گفتین تا حالا سینمایی نرفتین که وسط فیلم به علت خش دار بودن دی وی دی فیلم مجبور شین از اول فیلم رو با دور تند 3 بار ببینین؟ من رفتم امشب. گفتین بدون اجازه دوست دخترتون تنهایی نمیرین گردش؟ من رفتم امشب. گفتین تا حالا 11:40 شب ،دم خونتون با رااننده...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مرداد 1385 21:31
زندگی روزمره منم حکایتی شده ! کله صبح - ۶:۴۰ با صدای مارش نظامی که از موبایلم بلند میشه چشمامو باز می کنم . یه فحش آبدار نثار باعث و بانیش می کنم و از جام پا میشم حالا بماند که این مارش نظامی پخش بشه یا نشه - من راس ۶:۴۰ با ساعت کوک شده مخچه عزیزم - بیدار می شم ! با شصت پای راستم کامپیوترم رو روشن می کنم و مستقیم میرم...
-
Trade-Off
سهشنبه 24 مرداد 1385 02:09
آخ که من این جوجوی کوچولوی 45 کیلویی رو چقده دوسش دارم . حتی وقتی تمام تلاشش رو میکنه که بی نهایت آروم باشه و دوست داشتنی و منطقی و پرحرف . میخواستم در مورد اون موجود ِ بی وجودی که دیشب زنگ زده بود یه پست بنویسم ولی حسش نیست میخواستم در مورد اینکه واقعا چه اتفاقی می یفته وقتی حامی به نام موجود مذکر نداری که حتی بت...
-
In the Mirror of the Sky
دوشنبه 23 مرداد 1385 03:26
گفتم ساعت 7:30 سر کار بودن مثل فحش خواهر و مادر میمونه؟ الان ساعت 3:00 و من باید 6:15 بیدار بشم که دوش بگیرم و آماده بشم و ساعت 7:30 پشت کامپیوترم نشسته باشم . گفتم عین خر از ما کار میکشن؟ گفتم ادمین یعنی حمال ؟ نگفتم ؟ خب الان گفتم . از ساعت 7:30 تا 4:30 فقط نیم ساعت وقت استراحت دارم که اونم ناهار میخورم . امروز دیگه...
-
Crazy
شنبه 21 مرداد 1385 00:50
فکر میکنی همه چیز به حالت عادی بر میگرده؟ حالت عادی ! منظورم همون صبح بیدار شدن ها و سر کار رفتن ها و ناتوانی هامون تو به اتمام رسوندن پروژه هامون و گیر کردن تو لوپ گرفتن باگ یه برنامه و داد و بیداد همکارامون با هم و خسته شدن و ناهارای مزخرف خوردن و گشتن هامون بعد از ساعت 5 و درد و دل کردن ها و مشورت ها کردن ها و غصه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 مرداد 1385 21:51
یه برخورد ساده و فوق العاده گذرا به راحتی تونست یه روز خوش منو به گاف بده ! دیدن یه قیافه آشنا با دو تا چشم درشت و بد ذات تونست بنده رو کلی گره بزنه - از اون مدل گره هایی که برای باز کردنش باید کلی قابلیت استخراج کنم !!! جالب اینجاست که من سفیهانه ادعام میشه که این جور چیزا تخمم نیست ولی امروز فهمیدم که من علاوه بر...
-
!!!? How much does SOUL weigh
چهارشنبه 18 مرداد 1385 01:43
اه ، شت ، مزخرف ، تخمی ، گه ، ... بعد از 15 روز سه تایی میریم بیرون ، بعد از 15 روز باز باهمیم ، ولی مریض ، داغون ، مزخرف ، تخمی . بعد از 14 روز میبینمش ، خوشرنگ ، خوشگل ، بی نظیر ، ولی مریض . با همه چیز میتونم کنار بیام جز مریضی. بیماری ، حالا میخواد یه سرماخوردگی ساده باشه چه سرطان ، که از قضا دوست دختر بنده جفتشو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1385 09:45
نامزدی دختر پسر عموم هم به خوبی و خوشی برگزار شد - گرچه مصادف شد با شب تولد تو و مهمونی دوستانت و من باز هم مثل همیشه در جوار تو و دوستات بودن رو از دست دادم ولی با این حال می تونم بگم که شب خیلی خیلی خیلی خوبی رو داشتم ! دختر پسر عموم دو سال از من بزرگتره و همراه خواهر کوچیکترش بهترین و شاید تنها هم بازیای بچگیای من...
-
0
یکشنبه 15 مرداد 1385 23:58
حدود 24 ساعت دیگه این 14 روز به پایان می رسه ! نه خوب بود و نه بد ! نه بی تفاوت بودم و نه در حد مرگ دلتنگ . از اینکه دوست دخترم داره بر میگرده خوشحالم ، ولی بی رودروایستی یه ذره هم نگرانم ، اوضاع اون جوری نیست که موقع رفتنش بود ، وقتی برگرده باید با پدیده های نویی احتمالا رو به رو بشم که ممکنه نتونم به این زودی ها...
-
1 -
یکشنبه 15 مرداد 1385 07:12
نمیخوای برگردی؟
-
2 -
شنبه 14 مرداد 1385 01:18
امروز در یک موجود 193 سانتی متری که مغزش فقط صفر و یک رو میفهمه ، مقادیری احساسات پیدا کردیم . بیچوره ترسیده بود که ما دیگه دوسش نداشته باشیم ، نگران بود که ندونیم جایگاهمون کجاست. کلاس صبحمون به خاطر تصادف بابایی 1 ساعت با تاخیر برگزار شد ، مامان خانواده نبود ، بابایی هم زیاد درس نداد . با بابایی تنظیم کرده بودیم...
-
3-
جمعه 13 مرداد 1385 01:50
فقط یه هفته مونده ! بالاخره شبی که نمی خواستم برسه رسید و گودبای پارتیش هم به خوبی و خوشی برگزار شد و زدیم و رقصیدیم و شصتاتا عکس گرفتیم و خوردیم و آشنا شدیم و یه عالمه رتبه 3و 5 و 7 فوق لیسانس و 8 و 19 و200 ... لیسانس و یه عالمه مهندس و دکتر دیدیم ولی هنوزم باورمون نمیشه هفته بعد این موقع دیگه نیست . هیچ اهمیتی نداره...
-
9ُth day
چهارشنبه 11 مرداد 1385 02:42
*: I'm waiting 4 ur call ساعت 5 صبح که گوشی تلفن رو گذاشتم ، نه قادر بودم به چیزایی که تو این دو ساعت گفته شده فکر کنم و نه حتی تصمیم بگیرم که از اتفاقی که نیفتاد خوشحالم یا ناراحت . فقط دلم می خواست بخوابم . ساعت 7:30 با سر کار باشم ، خیلی خرسند کننده است که فاصله محل کارت تا خونه ات 15 دقیقه است که وقتی خواب میمونی...
-
8ُth day
سهشنبه 10 مرداد 1385 02:44
سلام عسلم ، خوابی یعنی ؟ گفتم آی لاو یو ؟ گفتم آی میس یو ؟ *: نه نزن زنگ تو اتاق نیستم ، خوب بخوابی جوجو ، دلم نیومد بی شب بخیر و بوس بخوابی *: من تحمل همه این اتفاقای مزخرف رو دارم ، اگه فکر کردی با 4 تا جمله و یه کامنت میتونی رو اعصابم راه بری کور خوندی بابت گندی که زدم واقعا متاسفم ، کاش بدونی که بیش از این حرفا...
-
7ُth day
دوشنبه 9 مرداد 1385 00:19
*: دارم میرم دیسکو ، جات خالیه ، نمیتونم امشب باهات حرف بزنم انگار *: بوس می خواستم امشب باهات حرف بزنم که نشد بماند برای بعد خبری نیست جز دوری تو ، امروزم مثل همیشه گرمای تخمی ، ترافیک ، شلوغی ، توجه آدمای لاغر و تپل بهم ، استرس ، انتظار ... خوبه که نیستی ، سفرت ممکنه تکرار شدنی نباشه ، حالشو ببر ، برگردی همون آش و...
-
6ُth day
یکشنبه 8 مرداد 1385 01:40
چه بخوام چه نخوام مجبورم که ترکشون کنم ، مجبورم از 2 شنبه تا آخر هفته پارت تایم و از شنبه آینده فول تایم با آدمای دیگه ای کار کنم ، الان غمگینم ، آخه امشب مهماندار زنگ زد بم و یه ربع داشت توضیح میداد که از این به بعد باید چیکار کنم و اوضاع چه جوری میشه ، تو تمام این مدت من میگفتم چشم ! بله ! حتما ! و اصلا جرات نداشتم...
-
5ٌth Day
شنبه 7 مرداد 1385 02:10
سلام ، خرید نرفتم ، رفتم یونان ! دلم هم خوبه . بوس(19:25) خوابی حتما ! تا حالا گفته بودم که هرچقدر هم اینجا هیجان باشه ، هیچی جاتو پر نمیکنه ؟(00:49) همین الان رسیدم ، خیلی خستم ، به یک تخت نیاز دارم و باد خنک و پتوی نرم . ولی میدونی که نذر کردم هر روز رو بنویسم . ولی کلاس 5 نفره صبح و بهم زدن شام شب در یک رستوران...
-
می تونم بگم کیفلی ام !!
جمعه 6 مرداد 1385 23:59
می تونم بگم دنیا قشنگ تر از این نمیشه ! می تونم بگم زندگی بهتر از این نمیشه ! می تونم بگم هیچ کسی بهتر از تو نمی تونه منو بفهمه ! می تونم بگم دوستایی بهتر از این نمی تونم پیدا کنم ! می تونم بگم غذا هایی خوشمزه تر از این وجود نداره ! می تونم بگم خوشبو تر از پرتغال بویی نیست ! می تونم بگم دوست پسری بهتر از دوست پسرم...
-
fourth day
جمعه 6 مرداد 1385 00:53
حقیقتا منُ یادت رفته ! فک نمی کردم اینجوری باشی )-; take care کن واقعا یعنی ممکنه من تورو یادم بره ؟ مبایلت اس ام اس نمی گیره ، زنگ هم میزنم خاموش ِ ، فکر میکنی چه جوری میتونم بت نشون بدم یادتم ؟البته اگه ایمیلت رو چک کنی و اینجا رو بخونی متوجه توجهاتم میشی . وقتی دوست دخترت نباشه ، عده ای آدم همش بهت توجه می کنن تا...
-
Third Day
پنجشنبه 5 مرداد 1385 02:08
امروز یه روز خوب بود ، خیلی خوب امروز بی نهایــــــــــــــــــــــــــــــــــت گرم بود ، چون فن اتاق هم خراب بود و تنها کاری که می کرد این بود که یه مشت باد گرم مزخرف تحویل ما می داد ، با وجود شلوغی و گرمی و پر کاری امروز نباید وجود یه موجود پر انرژی و سرحال و فعال و خندان رو فراموش کرد که تحت هیچ شرایطی دست از ادا...
-
Second day
چهارشنبه 4 مرداد 1385 00:22
سلام م.م. ، شب اگه شد می زنگمت ، دلم تنگیده . حضور پیدا کردن در محل کار و کلاس فرانسه ، دیدار دختر مهربون ، سر زدن به آقای دارینوش ، دیدن سریال های چیپ شبانگاهی تلویزیون و صحبت 10 دقیقه ای شبانه با دوست دراز مون ، تنها کارایی بود که از دستم بر می اومد تا بتونم بی خیال اون موش کوچولو بشم که سعی میکنه مغزم رو بخوره و...
-
First Day
سهشنبه 3 مرداد 1385 01:48
م.م. دارم میرم فرودگاه x : دیگه سفارش نمی کنم . دوست دارم x : آخرین sms اش بود . امروز بی حوصله و کسل و مزخرف بودم ، حوصله هیچ کاری نداشتم ، حتی سر کار نرفتم . به چیزای مزخرفی فکر کردم . مداوما به یه موجود حسود فکر کردم که جدیدا پیداش شده و من هیچ ازش خوشم نمی یاد . به قابلیت هایی که ندارم فکر کردم ، به کار جدید...
-
Call me right now
شنبه 31 تیر 1385 15:46
این که چهارشنبه فقط به مدت 10 دقیقه در مهمونی دوست درازمون شرکت کردم و نتونستم دامن چین چین بپوشم ، بماند. این که چهارشنبه تو مهمونی دوست درازمون حتی چشمم به بطری آبی ودکا هم نیفتاد ، بماند. این که چهارشنبه شب یک شب فوق العاده بود که از اون آدمای بی ربط ، نه استاد معنوی اومده بود و نه همسرشون و نه آقای فیزیک دان ِ...
-
Requiem For A Dream
پنجشنبه 29 تیر 1385 22:01
با تو این تن شکسته داره کم کم جون میگیره آخرین ذرات موندن توی رگ هام نمی میره اگه رو حصیر بشینم - اگه هیچ نداشته باشم با تو من مالک دنیام - با تو در نهایتم من با تو شاه ماهی دریام - بی تو مرگ موج تو ساحل با تو شکل یک حماسه - بی تو یک کلام باطل بی تو من هیچی نمی خوام از این عمری که دو روزه نرو تا غم واسه قلبم پیرهن عزا...