-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 خرداد 1386 21:29
اون نمیدونه – من و تو که می دونیم چه اتفاقی افتاده !! زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد ! اون نمیدونه – من و تو که می دونیم چه اتفاقی داره مییفته ! خداحافظ خداحافظ همین حالا – همین حالاکه من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده...
-
Recursive (2) OR Eroticism
شنبه 26 خرداد 1386 21:13
استراحت ، تو یه آخر هفته ی بی دغدغه ، اونم بعد از هفته ها پشت سر هم کار کردن بدون حتی 1 روز تعطیلی ، خیلی حال می ده! زندگی می تونه به ۲ قسمت تقسیم بشه ، زمانایی که آدم فیلم می بینه و زمانایی که آدم فیلم نمی بینه. توی این 2 روز 4 تا فیلم دیدم . Amores Perros عزیزم رو برای بار 3ام دیدم و اندازه بار اول حال کردم باش ،...
-
Recursive
جمعه 25 خرداد 1386 20:35
این تمام توان من است ! پا به پای تو آمدن چه مشکل است – و دلهره اینکه در این بیقوله رفیق نیمه راه نباشم ... قصه ها زیاده ! پر کار و پر مشغله ! دیر می خوابم و تا جیغ جیغ آفتاب هم کد می کنم ! نهایتا صبح که کشون کشون می برمش زیر دوش آب سرد - تازه می فهمه که آخیش - خواب می دیده ! هفته ای 6 روز می بینمش ! هفته ای 2 روز...
-
Bygone
پنجشنبه 17 خرداد 1386 15:09
گفتگوی من و نازی زیر چتر با صدای حسین پناهی نازی : بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه ،می گم که خیلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه و قشنگتر اینه که یادگرفته گوجه را تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره راسی راسی ؟ یه روزی اگه گوجه هیچ کجا پیدانشه اون وقت بشر چکار کنه ؟ من : هیچی نازی دانشمندا تز می دن تا تابه ها را...
-
هارمونی !
شنبه 12 خرداد 1386 22:18
دنیا کوچیکتر از اونیه که ما بخواییم توش 200 کیلومتر در ساعت برونیم ! میگه ارزش اون چیزیه که باهات عجین شده باشه – چیزی که نه کسی می تونه ازت بگیره نه چیزی می تونه عوضش کنه ! میگه کوه اگه می دونست قله آتشفشانیش آروم نمیشینه – عمرا میذاشتش رو سرش ! محتاط آفریده شدم ! شاید این مهمترین دلیل باشه واسه محکم وایسادنم – چون...
-
DOWN , VERY DOWN
دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 12:46
دوستِ سعید عید که شیراز بود ، براش کنار قبر حافظ فال گرفته بود، این اومده بود : دمی با غم به سر بردن ، جهان یکسر نمی ارزد به می بفروش دلق ما ، کزین بهتر نمی ارزد چند وقت پیش هم برای من همین اومد بشنوید با صدای سالار عقیلی و گروه دستان
-
Unforgiven
دوشنبه 24 اردیبهشت 1386 22:57
تا حالا شده بین خودت و یه موجود دیگه نتونی انتخاب کنی ؟؟! دوست خیلی خیلی خونسردمون میگه وقتی یه چیزی تو فکر آدم ایجاد شه - یا در واقع اگه چیزی رو باور کنیم - از بین بردنشو عوض کردنشو پاک کردنش کار آسونی نیست ! راست میگه ! یه لقمه گنده ! یه لقمه گنده برداشتم - نگران نیستم ولی فکرم مشغوله.بهش گفتم اگه از این یکی رد شدم...
-
Shit
سهشنبه 18 اردیبهشت 1386 22:26
باز داره میره ! باز داره میره ! می ترسم – همیشه ترسیدم – هنوز هم می ترسم ! 23 سالمه ولی هنوز هم وقتی با نیش بازم در رو پشت سرش می بندم - بغضم می ترکه . اتفاقی قرار نیست بیفته ولی اتفاق با کسی قرار نمیذاره ! تخته سنگ و کوه و جاده و ماشین و راه زن و … باید خیلی با مرام باشن که طرف رو قلقلک ندن ! میره - بازم میره !...
-
Hurricane
یکشنبه 9 اردیبهشت 1386 22:12
وقتی روی خوش نشون میده ! وقتی بالاخره بعد از مدت ها پیاده میشه تا من سواره شم ! دنیای خوشی دارم - گرم - آروم و آبی و آبی و آبی ! وقتی بالاخره جلوم زانو میزنه ! اعتماد کردن به آدمای دور و ورم از همیشه سخت تر و سخت تر شده ولی من تو رو دارم که بیشتر از چشمام بهت اعتماد دارم ! کوتاه اومد ! بالاخره سیبیلای hidden منو دید و...
-
Wonderful Life
شنبه 8 اردیبهشت 1386 00:35
حقیقتا به داشتنش افتخار میکنم ، نمی دونم اثرات این حرف زدن ها و تصمیماتمون تو این یک ماه اخیر ِ، یا مهمونی دیشب ، یا بودنم امروزمون با هم ، شاید هم تمام این 23 سال زندگیمون با هم باشه که الان بیش از هر زمانی به اینکه دخترشم به خودم افتخار میکنم ، زمانایی بوده که اعتقاد داشتم هنوز تو فضای دهه 60 اش مونده ، گاهی بش گیر...
-
loyal
دوشنبه 3 اردیبهشت 1386 00:10
وقتی پیشت نشسته بودم و تو داشتی حرف می زدی و سعی می کردی فقط راوی باشی ولی لرزش صدات رو نمی تونستی قایم کنی - وقتی اینقدر فکرم مشغول بود که نفهمیدم کی به کجا رسیدیم - وقتی بغض کرده بودم - وقتی دردم گرفته بود - وقتی بالاخره بغضم ترکید و یه قطره اشک نثار همه دلتینگیات کردم - وقتی بغل دستم پا به پاش داد کشیدی وایسا دنیا...
-
مسخ !
سهشنبه 28 فروردین 1386 21:37
ته نوشت : سندیتش مال یکی از اقوام دورمه ! زیباست !؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 فروردین 1386 00:50
!!!believe مطمئن باش راحت تر از اون چیزی که فکر می کنی از همه چیز میگذرم ، از همه چیز . حتی از حرفهای بی ربط و مزخرف و توجیه
-
Once upon a time, there was a tavern
چهارشنبه 22 فروردین 1386 06:18
Those Were The Days Once upon a time, there was a tavern Where we used to raise a glass or two Remember how we laughed away the hours, Think of all the great things we would do Those were the days, my friend We thought they'd never end We'd sing and dance forever and a day We'd live the life we'd choose We'd fight and...
-
Cross
دوشنبه 20 فروردین 1386 14:34
ناگهان چقدر زود دیر می شود تا نگاه میکنی ، وقت رفتن تو ناگزیر می شود ببین! آسمان ابری است، باران می آید بمان! لااقل باران را بهانه کن بمان!
-
Crazy
چهارشنبه 8 فروردین 1386 10:59
مبایلم رو گذاشتم جلوم هی آنلاک میکنم هی لاک میکنم ،عکس سکرین سیور روِ نگاه می کنم ، سیاه میشه ، دوباره آنلاک میکنم ، لاک میکنم منتظر میشم عکسه بیاد و محو شه و سیاه شه و اگین لاک ، آنلاک ، لاک ، آنلاک ... همه واژه ها ، حرفا ، نگاه ها ، آدم ها ، خیال ها ، رویا ها ، ... تو مغزم رژه می رن تعهد ، خیانت ، اعتماد، اعتماد ،...
-
؟!
چهارشنبه 8 فروردین 1386 00:08
مثل آدمای مست ! مثل آدمای دیوونه ! شیون ! ناله ! هنوز هم می تونی ! هنوز هم می تونیییییییییییییییییی لعنتی ! من ؟! تو خودت هم منو یه چینین آدمی نمیبینی و نمیشناسی. نشد ! تمام تلاشم رو کردم برای پاک کردنت ولی نشد ! نفهمیدم کی شروع شد و چی شد که شروع شد فقط میدونم که وقتی خواستم پاکت کنم نتونستم ! جنست چیه ؟ رفتم ! رامو...
-
گجا !
یکشنبه 5 فروردین 1386 19:51
باور کردن همه این تغییرات برای من ثابت خیلی سخته ! ولی چاره ای نیست ! چیزی که مسلمه اینه که من دیگه نه انرژی فول دارم برای کل کل کردن با تو و شرط بندی و تو آب رودخونه زدن - نه دیگه حوصله و تحمل کنار اومدن با اخلاقیات چرت و پرت تو ! در ادامه مبارزاتم با شرایطم سعی کردم اتفاقات ملسی که در گذشته باعث می شد از خوشی به جیک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اسفند 1385 23:01
اگه به حال خودش بذارمش چی میشه ؟!! باور کن هیچ pixel ای از زندگیش هم جا به جا نمیشه ! چه فرقی می کنه - من نباشم - یکی دیگه حتما هست !! به هر حال اینو باید همیشه یادم باشه که فقط وقتی دور ور ورش خالی میشه - یاد من میفته و متوجه حضور من میشه ! طبیعیه ! مسلما حضور انسان های جدید - بیشتر توجه بر انگیزه ! این هم باز طبیعیه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اسفند 1385 14:59
حماقت ! نمی تونم بهش بفهمونم که آدمها وقتی دوست داشته میشن که دوست داشتنی باشن نه وقتی که یه اسم رو دنبال خودشون می کشن ! جسارت !!! اونی که خوب میفهمه میگه خسارت زدن به خودت کاریه که از عهده هر کسی بر نمیاد - یه سری قابلیت ها می خواد که تو نداری ! اونی که خوب می فهمه خیالش راحته ! عقده ! نمی دونم چرا همه آدما و همه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اسفند 1385 00:01
بعضی روزا خوش شانسم - بعضی روزا ورژن طنز خوش شانسی ! بعضی روزا سر حال از خواب پا می شم - بعضی روزا کسل و مخمور ! بعضی روزا نمونه نیش بازم - بعضی روزا اخلاق ندارم ! بعضی روزا از سر صبح مهربانم - بعضی روز ها هم از سر صبح چشمم دنبال پر و پاچه مردم _ ! بعضی روزا انسان پرستم - بعضی روزا هم منزوی ! جالب اینجاست که تمامی این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اسفند 1385 22:00
هفته ای یه شب تا خرخره خوردن و مست کردن واسه پاک کردن آلودگی همه جا لازمه ! این روزا حالم خیلی بهتره ! هنوز هم حس خوبی نسبت به خودم پیدا نکردم ولی به هر حال محکمتر به نظر می رسم ! در برخورد با دوست خاصم هم تونستم خودم رو جمع و جور کنم و هر آنطور که می پسندد باهاش بسازم ! البته این روش موقتیه و به محض اینکه احساس کنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 بهمن 1385 19:57
برای عاشقی دیره ولی باز دست تقدیره تا دستامون نره بالا جایی بارون نمی گیره دلی که دادمش دستت دیگه از زندگیش سیره نیومد - وقتیم اومد فقط گفت که داره می ره نگی تا اونی که رفته خودشم غرق _ تقصیره فدای اون که تو خوابم منو تحویل نمی گیره نگفتم من خداحافظ آخه قلبم هنوز گیره بدون این قلب دیوونه دیگه محتاج زنجیره بمون این...
-
Absolute
سهشنبه 24 بهمن 1385 21:46
دوست خاصم تمامی حواسم رو به طور مخوفی به هم پیچونده ! دوست خاصم در آستانه 31 سالگی به ناگهان شخصیت قدیمش رو گذاشت تو یکی از چمدونای خونش و یه شخصیت جدید از تو یکی دیگه از چمدونای خونش کشید بیرون و کشید به خودش ! بدون اینکه بشورتش و اتوش کنه ! دوست خاصم از شخصیت قدیمش خسته شده بود - کلا آدمیه که تکرار رو تحمل نمیکنه...
-
گاوا زنگ !
دوشنبه 16 بهمن 1385 21:50
روزای خوبی رو نمی گذرونم ! فکر می کنم به خاطر انواع مدل فشارهای عصبی که بهم وارد شده – فوق العاده حساس شدم ! تقریبا از همه کس دلخور میشم - کاملا غمگینم ! همش هم غر دارم !!! پدرم - مثل همیشه ( ! ) محکم پشتم رو خالی کرد و باعث شد که من نقطه آخر رو جلوی همه جملاتی که تو این 23 سال در زمینه حمایت هایی که ازم کرده نوشته...
-
Annoying
یکشنبه 24 دی 1385 00:27
دقیقا چند لحظه پیش کشف کردم چمه !!!! البته اطمینانی هم به کشفیاتم نیست ! من عاشق نیستم ! دوست پسرم رو خیلی دوست دارم ولی مشکل اینجاست که فقط دوشستش دارم ! دیدنش برام کار هیجان انگیزی نیست ! از دلتنگی براش پس نمیفتم ! منتظر تلفنش نیستم …. دوست پسرم جزیی از روتین زندگی روزمره منه ! و البته هر چه بیشتر به روزمره تر شدن...
-
The opaque
پنجشنبه 21 دی 1385 10:53
نشسته بودم بینشون ! گفته بودن ما مواظبشیم - اونی که خوب می فهمه گفته بود نگرانش نباشین اون از عهده خودش بر میاد - 10 تای شما رو حریفه ! واقعیتش اینه که این جور آدما برای من غریبه نیستن ! چی می گن بهشون ؟ بیمار ؟ آسیب دیده اجتماعی ؟؟ دزد ؟ قاتل ؟ معتاد ؟ لات ؟ میشناسمشون !!!! باز دوباره می رسم به حرف خودم که هر نوع...
-
یلدا بازی ( بتا ! )
جمعه 15 دی 1385 00:08
۱- تو یه روز تعطیل بارونی ساعت 3:30 - به دنیا اومدم ! قاعدتا بعد از مدت ها برای خونواده یه تفریح و سرگرمی جدید پیدا شده بود به خصوص برای بابام که جزو آرزوهاش داشتن دختر های متعدده ! ۲- بر خلاف ظاهر از دماغ فیل افتاده و مظلوم و دخترونم – کاملا خودمونی و شیطون و پسرونم ! نود درصد خصوصیات مشترک دختر ها رو ندارم ولی تا...
-
یلدا بازی
چهارشنبه 13 دی 1385 22:39
حالا که ما هم به دعوت دوست دخترم به یلدا بازی دعوت شدیم باید اعتراف کنم که : وقتی خیلی کودک بودم علی رغم همه شباهتهای ظاهری و باطنی با خانواده ام ، تا مدتها فکر میکردم من یه بچه سر راهیم و به فرزندی قبول شدم . یادم نمی یاد کی به این نتیجه رسیدم که یه جور دیگه فکر کنم ولی احتمالا دیدم راحت ترم اگه واقعا فرزند پدر و...
-
گاو نه من شیر ده !
جمعه 8 دی 1385 21:08
ازدواج می کنیم !!!!! دیگر کشی و دیگر آزاری و خود آزاری و خودزنی ندارم ولی تا دلت بخواد خود خوری و خود شکنی دارم ! می تونی تحمل کنی بری لا 20 تا آدمی که نه چشم دیدنتو دارن نه می تونن جلو زبونشونو بگیرن ؟ می تونی کنار بیای ؟ می تونی خرشون کنی ؟؟؟ عجب استقامتی ! دزد زده به اموالشون ! دزد زده به تمام داراییشون ! جر دادنش...