-
confession
چهارشنبه 6 دی 1385 00:47
"...باید اعتراف کنم: من نیز گاهی به آسمان نگاه کرده ام! دزدانه! در چشمان ستارگان٬ نه تمامیشان! تنها آنها که شبیه ترند به چشمان تو..."
-
یه پست کاملا اختصاصی !
جمعه 1 دی 1385 22:26
های ! خواستم بگم غمگینم که ندیدمت ! خواستم بگم غمگین ترم که نمی تونم ببینمت ! میدونی - شاید نیومدم چون نمی خوام قضیه رو گندش کنم – نمی خوام زیاد به این فکر کنم که نیستی – اینطوری دلتنگیم بیشتر میشه ! - شاید نیومد چون ترافیک کولاک می کرد ! - شاید نیومدم چون اوضاع نمودارم خوب نیست ! نگرانم نمایی و صعودی شه ! - شاید...
-
چیزی از جنس آرامش
جمعه 1 دی 1385 13:21
خدایا چت شده؟ معلومه داری چیکار میکنی؟ یه ذره دقت کن! این چه وضعیه آخه برا من پیش مییاری؟ هان ؟ غیر از اینه که این همه سال فقط صبر کردم؟ فقط صبر ! با بد و خب و خوشایند و بدایندش روزامو گذروندم ؟ حالا همین الان باید اینهمه یهو لطفت گل کنه؟ تو که می دونی من تواناییه این همه لطف و ندارم ؟ چرا این کارا رو قبلا نکردی؟ چرا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 آذر 1385 21:10
یه ضرب المثل فوق العاده معروف ژاپنی میگه تو پیک بالای نمودار روابط احساسیت هم از وارد کردن یه شوک عظیم به طرفت صرفنظر نکن ! چه برسه به میانی ترین نقطه روابط دوستانه ! بریدن سر گربه ای که حیا نداره و سر حجله از باز بودن در استفاده میکنه و میاد تو و وقیحانه درخواست میکنه که تو بغلت لم بده و تو هم بمالیش – واجبه ! بستن...
-
توهم !
چهارشنبه 22 آذر 1385 22:37
برف – برف – برف ! گرمی دست نوازشگر تو ! زمستون ! صدای ترد شکستن ! تا حالا فیل هوا کردی ؟ تا حالا سردت شده ؟ تا حالا کرم خاکی دیدی ؟ تا حالا لیز خوردی ؟ تا حالا گریه کردی ؟ تا حالا موازی بودی ؟ تا حالا شیشه شکوندی ؟ تا حالا آدم برفی درست کردی ؟ تا حالا عروسک بغل کردی ؟ تا حالا ماه رو نگاه کردی ؟ تا حالا چشمک زدی ؟ تا...
-
دو نفری صحبت میکنیم:
جمعه 17 آذر 1385 02:47
چند ساعت پیش، 16 آذر هشتاد و پنج : من و دوست جون تو رخت خوابیم و داریم کنفرانس آشپزخونه برگزار می کنیم: بهترین تولد زندگیمون امشب بود ، گرفتیم و زدیم و رقصیدیم و پختیم و خوردیم و ریختیم و پاشیدیم و جمع کردیم و شستیم و له شدیم ولی فوق العاده بود (یو کنت ایمجین) 1 . تیتانیم . بدون شک بی نظیره . نیازی نیست که باهم حرف...
-
?Shall we dance
دوشنبه 13 آذر 1385 09:33
عاشق بعضی روزای زندگیمم، نه اینکه روز خاصی باشه یا اتفاق فوق العاده ای بیفته ها نه! یه روز عادی با یه سری اتفاقای عادی عاشق دیروزم ، وقتی پر انرژی اومدم سرکار ،وقتی ۱ ساعت روی یه سکوی خیس نشستم و با تو حرف زدم ،وقتی تو رو دیدم که اخلاق نداری ،وقتی ناهار نصف قیمت بامخلفات کامل برامون اوردن و خوردیم ، وقتی این تاتر رو...
-
بدون شرح !
جمعه 10 آذر 1385 23:06
-
One of the best days i've ever had
سهشنبه 7 آذر 1385 17:08
خب من از کجا شروع کنم ؟ خب روز تولدمه صبح ساعت 6:15 از خواب پاشدم ، طبق معمول دوش گرفتم و بیشتر از معمول به خودم رسیدم و حرکت کردم به سمت محل کار . اولین اس ام اس ساعت 6:56 از طرف دوست دخترم به دستم رسید .البته از دیشبش دوست ورزشکارمون و خواهر بزرگه و دوس فینقیلم و دوست جونم و هانی و خاله و دایی و دختر عمه ابراز...
-
Mi - ya
یکشنبه 5 آذر 1385 22:53
از کجا شروع کنم ؟ دیشب شمعای روی یه کیک 1 کیلویی رو فوت کردم و رسما وارد 24 سالگیم شدم.البته بماند که شمع ها در اثر کمبود جا و فشردگی به هم چسبیده بودن و شعله آتیش رو به سقف زبونه می کشید – مسلما در اینجور شرایط به خصوص اگر شعما جرقه ای باشن دیگه فوت کار ساز نیست و تنها راه جلوگیری از آتش سوزی آبیاری کیک و شعماست و...
-
Some one like me
شنبه 4 آذر 1385 18:36
خوبم ، خوشم ، شادم ، سر حالم ، زنده ام . یه صبح خوب می تونه با یه آهنگ خوب شروع بشه (که شد) یه صبح خوب می تونه با رسیدن به موقع سر کار همراه باشه(که بود) یه صبح خوب می تونه با نبودن یکی از همکارات تو اتاق خوبتر بشه (که شد) یه صبح خوب می تونه با یه عالمه بالا پایین رفتن از طبقات به ظهر برسه (که رسید) حتی میتونه با تمام...
-
سفید
سهشنبه 30 آبان 1385 00:54
برای من هفته، شاید هم ماه ، شاید هم سال از بامداد جمعه شروع می شود . شاید هم تمام می شود . این زخمه تار لعنتی هم انگار بر دلم من می زند . بی خیال، اتفاقی نیست . لبخندم را حفظ می کنم و به راهم ادامه میدهم انگار نه انگار 5 شنبه شبی در راه است و پایانی . لعنت به این 4 سالی که بزرگ شده ایم . لعنت به من که اینقدر کم طاقت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 آبان 1385 21:48
گذشته گذشته – یه زخم پیر و کهنه ست خوب نمیشه ! تو ابرا یه ابر گریه سازه دود نمیشه یه مرغ جلده که هیچوقت نمی ره یه دشت خشک که با اشک جون میگیره یه زنجیره یه بنده – یه دیوار بلنده گذشته جنس کوهه - مثل سنگه چه سخته – چه سخته - گذشتن از دیوار گذشته یه خوابه رسیدن به فردایی که پشت اون نشسته گذشته تو فریاد همه گریه هامی یه...
-
I can't
جمعه 26 آبان 1385 00:13
نمی تونم . به تمامی مقدسات قسم که نمی تونم ، دست من نیست ، از توان من خارجه. سالهاست همین جور بوده ، نه من اعتراضی کردم نه کسی ، گیرم که گاهی دلم هم تنگ می شده ولی نه خواستنی بود و نه اجباری و نه شرایط ایده آلی . ولی الان دیگه حتی تصویر سازی هم نمی تونم بکنم تو ذهنم چه برسه به اینکه فکر کنم واقعیته. توضیحی هم ندارم...
-
Anniversary
شنبه 20 آبان 1385 00:42
سالگردشه ، سالگرد چی ؟ نمی دونم ، فقط میدونم که سالگردشه . برام مهمه ، با اینکه نمی دونم سالگرد چیه . چیه خب؟ تاحالا سالگرد نداشتم. همیشه یا وقایع اونقدر بی اهمیت بودن که اگه به تاریخ سال بعد هم می رسیدن اهمیت سالگرد گرفتن نداشتن ، یا اینکه وقایع اینقدر مهم بودن که به یه سال نمی کشیدن که کسی یادش بمونه اُ الان...
-
پنیر !
پنجشنبه 11 آبان 1385 22:51
حرف دارم ! یه عالمه حرف دارم ! نیاز به کنفرانس آشپزخونه اساسی دارم ! شب خوفی بود ! دوست ورزشکارمون ..... اول از همه با یه ساعت غش غش خنده و آب انار خورون با دوست ورزشکارمون شروع شد !! می دونی بعد از چند وقت ؟ مثل همیشه از بودنش شاد بودم ! دوسش دارم – موجود جالبیه ! یه عالمه راجع به همه کثافت کاریامون و شیطنت هامون حرف...
-
W810i
پنجشنبه 4 آبان 1385 22:39
های !! من اینجام ! چاق و فربه و سرزنده و شادمان ! تو استراحت اجباریم ! تعطیلات فوق العاده مزخرف و بی جا و بی برنامه ای بود ! به طور مداوم فیلم دیدم و خوابیدم.از پس افقی بودم کمر درد مزمن گرفتم ! ( به تنهایی ! ) آقا من مشعوفم ! باز هم می گم که مشعوفم.چاق دوست داشتنیت چاق خیلی خیلی دوست داشتنیه که در جوار تو مسلما صد...
-
Seclusion
پنجشنبه 4 آبان 1385 00:45
1- زندگیه خودمه ، بخوام میتونم گه بمالم بش ، بخوام عین آدم زندگی میکنم . به کسی هیچ ربطی نداره ! 2- زندگیه خودمه ، تو اگه مردی ، اگه رفیقی ، اگه دلت به حال من می سوزه یا هر کوفت دیگه ای ، بیا به خودم بگو . 3- آقا جون مگه شما مسئول زندگیه بقیه اید؟ 4- به چه حقی میشینین در مورد نحوه زندگیه بقیه قضاوت میکنین؟ کلاس...
-
Footprint
چهارشنبه 3 آبان 1385 04:22
اون موقعی که گفت ایناها نمیبینی ؟ خنجری که از پشت زده از جلو معلومه ! یهو مثل فیلم همه صحنه هایی که تو خاطراتم بود و سالها بود دلیلی برای یادآوریش نمی دیدم از جلوی چشمم رد شد ، اون موقعی که گفت من پای همه چیش بودم یاد بساط منقل و بافورش افتادم . کاش همگن تر بودیم ! Reality من نمی فهمم چرا سالی – ماهی یه بار که این آدم...
-
پیول !
پنجشنبه 27 مهر 1385 21:35
من ! تمام وجوهم دردناکه ! ویروس تومه ! انیمیشنم ! اگه بگم چقدر خوشحالم باورت نمیشه !!! یه بوق گرفتم دستمو به هر کسی که می رسم میگم دوست خیلی خیلی خونسردمونو یادته ؟؟ الان سعادتمنده - خوشبخته ! به قول دوست مو سیخ سیخیمون هممونو سکته دادی ! هممونو پیر کردی ! با اون قیافه خونسردتو و دندونای ردیفت هزار بار منو شرمنده کردی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مهر 1385 23:56
پشت تلفن ، با صدایی عصبانی میگه : برو توی وبلاگ من بنویس ، بزرگ ، با فونت ِ ۶۰ که : حالم ازش به هم می خوره ! ازش متنفرم ! منم به حرف دوست دخترم عمل کردم و اومدم که آپدیت کنم ! اما حقیقتش فونت ِ ۶۰ نداشت !
-
من به شما دو تا افتخار می کنم !
دوشنبه 24 مهر 1385 07:14
همین الان نتایج زحمات این دو سه روزتون رو بررسی کردم ( البته به عنوان ناظر ! ) و خوشحالم ! شما دو تا نابغه اید - بی نظیرید.
-
...Once Upon a Time
یکشنبه 23 مهر 1385 13:04
موضوع فقط فرستادن 5-6 تا فایل نوت پد اونم ساعت 11.5 شب نیست ، موضوع این نیست که اینقدر بگی و بخندی و قلقلکم بدی که یادم بره چه دعوایی در انتظارمه ، موضوع این نیست که فقط کافیه ابروهام بره تو مایه های گره خوردن و اینا که تو سر به زنگا برای وا کردن گره مزبور سر برسی ،موضوع اینه که نمی تونم درک کنم که چه جوری اینقدر...
-
Cool wind
چهارشنبه 19 مهر 1385 22:11
اشکال کار اینجاست که هممون خود خواهیم ! اسمشو می ذاریم دوست داشتن و عشق و از این جور مزخرفات ولی حقیقتش اینه که خود خواهیم ! یه مدت که می گذره جفت پا می ریم تو زندگی خصوصی طرفمون ! زندگی خصوصی هم مگه معنی داره ؟ رابطه دو نفرست ! همه چیو برای خودمون می خواییم ! دیگه مهم نیست که طرف رو درک کنیم و به فکر خواسته های اونم...
-
تسونامی !
جمعه 14 مهر 1385 21:37
دقیقا 43 دقیقه ملاطفت کردم و انرژی مصرف کردم تا رضایت داد باهام بیاد بیرون و با هم آش رشته میل کنیم و اتوبان های شهر رو دور بزنیم ! هر چند وقت یه بار یه جاش می گیره و گیر می ده به من ! منم که مسلما در باز کردن گیر ها مهارت فوق العاده ای دارم . به هر حال اینکه این دفعه هم موفق شدم البته بماند که به گفته خودشون چون این...
-
I don’t wanna let you go - so I’m standing in your way
سهشنبه 11 مهر 1385 22:14
می شه به رنگ قرمز هم عادت کرد ! می شه به رنگ قرمز هم علاقه مند شد !!!! من هم می تونم شامل این شدن ها بشم !!!!! یه جای بلند و خنک بعد از یه هفته زندگی مورچه وار حسابی حالمو اورد سر جاش ! ( با اقتباس ! ) یه چیزایی راجع به رفتن و فرنگ و خونواده و .... می گفت ! حقیقتا مبهوتم و سنگین ! متنفرم ! از زندگیم هم مثل لپ تاپ و...
-
Milan
پنجشنبه 6 مهر 1385 23:44
از دیروز تا حالا حدودا تعداد بار نا متناهی – غمگینانه اعلام کردم که خیلی خوشحالم ! حدودا چندین بار در مورد چمن های خنک پارک سعادت آباد و آش رشته و اسب و گربه و تاب و ورود ممنوع گفتمان کردم ! حدودا بینهایت بار خوشحالی خودم رو از حضور تو و تو توی زندگیم اعلام کردم . والا ! اون گاوه منم.اصرار هم نکنید – اون گاوه خودمم....
-
... Fishi fishi fishi
یکشنبه 2 مهر 1385 18:38
فی الواقع خودم هم هر وقت اینجا رو به امید اینکه شبی – نیمه شبی – م.. م.. خانوم به اینجا سر زده باشه باز میکنم با دیدن جملات خوف "جنبه خود خواهی داره …. " دچار بحران روحی روانی ( ! ) می شم ! نه تنها مدت هاست که اثری از به روز رسانی در این خطه دیده نشده بلکه ما حتی سالگرد تولد این سرزمین ژوپیتری رو اعلام نکردیم ! شما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 شهریور 1385 21:31
جنبه خود خواهی داره ! اینکه وقتی به یکی نیاز داری باهاش باشی خود خواهانست ! اینکه فقط وقتی که می خوای - باشی اوج پستیه ! من ! مامانم – خرید ! دوست درازمون به رنگ قرمز که قبلا گفتم چشممو می زنه.تو و چاق دوست داشتنی با 12 تا دندون و یه تی شرت زرد که رنگ مورد علاقمه.تو و موهای خیس و صورت پف کرده و لوازم آرایشت.دختر...
-
?What have I done
جمعه 17 شهریور 1385 04:05
پی نوشت : آرومم و ساکت. وقتی بپذیری واقعیت همینه که جلوی چشماته ، دیگه نه قضاوت میکنی و نه خوب و بدی جلوته و نه اصراری داری چیزی که نیست رو تظاهر کنی. حقیقت همینیه که هست. اونوقته که صادقی ، اونوقته که هرچی نشون میدی واقعا همونیه که درونته. آرومم